نمی تونی خواب راحت داشته باشی از دستش
خوراکی هاتو باید باهاش نصف کنی توی یه کاسه جدا
وسایلت از شبیخون هاش جان سالم به در نمیبره
با اینکه نمیخوای
اما باید تکیه گاهش باشی در صورتی که خودت تکیه گاه میخوای
باید حواست باشه کسی بهش چپ نگاه نکنه
با اینکه همه خودت چپ نگاه میکنن
باید به ژله هایی که فقط برا خودش درست میکنه و تو یخچال میذاره با حسرت نگاه کنی
باید براش جوری برادری کنی که جز تو رازش رو به کس دیگه ای نگه
باید پولای عیدیت و تولدت رو بشماره تا با خودش مقایسه کنه
باید نفوذی رو که روی پدرت داره رو بپذیری
باید گریه هاشو تو آغوشت پاک کنه
و خوشحالی هاشو با یکی دیگه بکنه
باید بهت نگه که دوستت داره
و تو فکر کنی که ازت بدش میاد
اما با همه اینا
خواهر هنگام مریضیت میشه مادر دومت
تو هنگام غم و خستگیت یه بوسه میزنه به پیشونیت و تو آغوشت میگیره
تو رو دوست داره
اما وقتی که داغونی اینو بهت میفهمونه