سلام
و شاید خداحافظ!
می خوام بی پرده حرف بزنم، رُک.
بی آرایه ادبی و هیچ چیز دیگه ای.
ساده و صمیمی.
حوالی یک سال پیش بود که به ویرگول اومدم.
فضای زیبایی بود، نه از لحاظ امکانات، بلکه آدمایی داخلش بودن که افکار زیبایی داشتن. پس کمبود امکاناتش هم قابل تحمل بود:)
درباره همه چیز صحبت می شد، بحث می شد، اظهار نظر می شد، و البته محترمانه.
یه جورایی، ویرگول گمشده من بود. فضایی فرهنگی و ادبی که جای دیگه ندیده بودم. هرکس با هر طرز فکری محترمانه رفتار می کرد و تفکر نقادانه هم به قوت خودش، پابرجا بود.
تا اینکه.....
یه سری جریاناتی پیش اومد که نمی خوام اشاره ای بکنم.
خیلی از اون افکار ناب، بین توهین ها گم شدن و از ویرگول رفتن و جای اونا رو افراد معلوم الحالی گرفتن که انگار فضای سابقا ادبی و فی الحال نوشته محور ویرگول رو با فضای پوچ اینستاگرام جابجا گرفتن.
و حالا.....
منم از اینجا می روم.
آره، شاید نوشته های خیلی پخته ای نداشتم.
شاید نتونستم خیلی پررنگ باشم و لایک و کامنت جمع کنم(که ابدا برام مهم نیست)
ولی دست کم خوشحالم که به هیچ وجه به کسی توهین نکردم.
دلی رو نشکوندم.
سعی نکردم با هر اراجیفی، لایک بگیرم.
سعی نکردم با بحث و جدل، تعداد کامنتام بره بالا.
و خوشحالم که ابدا هیچ تلاشی برای بیشتر دیده شدن نکردم.
و به نظر من، مهم همین بود.
خیلی با خودم کلنجار رفتم تا این پست رو بنویسم. اما بالاخره نوشتمش، چون لازم بود که این کار رو بکنم.
می دونید، من از آخرین بازماندگان نسل قبلی ویرگول هستم و حس می کنم دیگه جایی توی این ویرگول جدید ندارم. نمی گم قدیمی هستم، نه. اما همه اینجا عوض شدن.
ویرگول برای من یه دفترچه یادداشت بود.
و می خوام الان، به خاطر کرم خوردگی برگه هاش بندازمش دور.
و حالا خیلی ساده می گم(با اینکه سخته) ،
خداحافظ تا روزی که ویرگول، بشه همون فضای قشنگ سابق.
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقیست....