این روزها بحث بر سر توافق 25 ساله ایران و چین داغ شده و فضای مجازی پر است از ابراز نگرانی درباره کم و کیف چنین توافقی. فارغ از جنس و ماهیت حقوقی توافق میان دو کشور، به عنوان کسی که سالیانی چند بر روابط ایران و چین متمرکز بوده، بر آن شدم تا در قالب نوشتاری کوتاه، نکاتی را در این راستا خاطرنشان سازم. با این امید که برای مخاطبان عزیز مفید واقع شود:
1. جزئیات متن این توافق، به دلایلی از جمله اختلاف ذائقه میان الیت حاکم، هنوز مکتوم است و بسیاری از اظهاراتی که درباره آن گفته میشود، متکی بر گزارههای واقعی نیست.
2. پیشنویس اجمالی منتشرشده، در روابط میان کشورها، متعارف است و نکات غریب و خارقالعادهای را شامل نمیشود.
3. موضوع استیلای قریبالوقوع چین بر حیات سیاسی و اقتصادی کشورها و حوزههای منطقهای مختلف، یکی از واقعیات نسبتا جدیدی است که در اقتصاد سیاسی و سیاست بینالملل مورد توجه محققان قرار گرفته است. چین در حال ترجمه رشد چشمگیر اقتصادی چهار دهه اخیر خود، به قدرت سیاسی و نظامی است.
4. چین به طور حتم مهمترین چالش پیش روی هژمونی آمریکا در آینده نزدیک خواهد بود. در حال حاضر پکن شریک اصلی تجاری و اقتصادی بسیاری از متحدان آمریکا در سراسر دنیا است (به آمارهای صادرات و واردات رجوع کنید).
5. میراث فکری و اندیشگانی الیت دانشگاهی و روشنفکران ایرانی خاستگاه غربی و به ویژه اروپایی دارد و این یکی از دلایل تمایل بیشتر طبقه متوسط تحصیلکرده ایرانی به اندیشه، سبک زیستی و در معنای کلانتر، روابط خارجی گستردهتر با غرب و کم اهمیت پنداری شرق به شمار میرود. این بدبینی و بدانگاری چین به ویژه بعد از شیوع کرونا، بیشتر خاستگاه نخبگانی دارد و ریشه آن را باید در جامعهشناسی سیاسی ایرانیان جستوجو کرد.
6. چین، بر خلاف غرب، فاقد سابقه استعماری است و حتی به طرز بسیار جالبی با ایران قرابت فرهنگی، تاریخی و تمدنی دارد. این نزدیکی البته در کنار سائقههای متقن و مستحکم ژئوپولتیک و استراتژیک معاصر، اهمیت درجه اول ندارد؛ اما در روابط فیمابین در دوره حاضر تا حدودی موثر و بسترساز خواهد بود.
7. منطق رفتاری چین، مثل هر قدرت دیگری، مبتنی بر منافع و ملاحظات امنیت ملی است. چین به ویژه بعد از مرگ مائو و آغاز اصلاحات دنگ در اواخر دهه ۱۹۷۰ تحت سلطه یک نظام سیاسی بسته، سکولار و غیرایدئولوژیک هدایت میشود که رفتار خارجی متعارف و مبتنی بر گزینش عقلانی و همزیستی مسالمتآمیز با دیگران را ترویج و پیروی کرده است. گرههایی مانند بحران تبت، سین کیانگ و تایوان به همراه مسائل حقوق بشری، در دهههای اخیر سیاستمداران چینی را در چالش با غرب قرار داده است.
8. ایران برای چین، معبری به سمت خلیج فارس است؛ معبری که میتواند برای کنترل روسیه و همپیمانان منطقهای آمریکا مورد استفاده قرار گیرد. البته نباید در اهمیت ایران برای چین زیادهروی کنیم. چینیها سالها است که بازی به سبک یک قدرت بزرگ را مشق و برای هر مسالهای با حوصله و حسابگری، هزینه و فایده میکنند.
9. با توجه به شرایط سختی که به واسطه خصومت با غرب بر سیاست خارجی حاکم شده است، ایران به طرز روزافزونی به سمت کشورهایی که با کمپ غرب رقابت یا چالش دارند رانده میشود. چین به ویژه از دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی به محور این سیاست تبدیل شده است. سیاست خارجی ایران نسبت به چین همیشه به شدت عملگرایانه، واقعگرایانه و غیرایدئولوژیک بوده است؛ اما روابط دو کشور هیچ وقت به اندازهای که تهران انتظار داشته، رنگ استراتژیک به خود نگرفته است. این مساله بیشتر از عدم تمایل چینیها و تشتت در نظام تصمیمگیری امور خارجی ایران ناشی میشود.
10. چینیها متوجه ضعف سیستم اجرایی در ایران هستند. اعزام نمایندگان رهبری به چین در ارتباط با توافق 25 ساله، در راستای نشان دادن عزم حاکمیت سیاسی جمهوری اسلامی در رویکرد نگاه به شرق صورت گرفته است. توجه داشته باشید که چینیها بارها از سمت دولتهای ایرانی امیدوار به تعامل با غرب، رودست خوردهاند.
11. با جنجالی که بر سر این توافق در ایران به پا شد، احتمال این هست که چینیها عطای مشارکت در توسعه ایران را به لقای آن ببخشند. آنها به دنبال دردسر نیستند. برای چینیها، نه بازار ایران آن چنان جذابیتی دارد، نه انرژی ایران و نه حتی جزیره کیش! اساسا توسعه طلبی ارضی در دکترین سیاست خارجی چین جایگاهی ندارد؛ توسعه ارضی، به ویژه در خاورمیانه پرآشوب، جذابیتی برای آنها نخواهد داشت!
12. یکی از آفات سیاست خارجی کشورها، کشاندن موضوعات از حوزه نخبگانی به ساحت عامیانه و رسانهای است. این امر به ویژه در کشورهای در حال توسعه که جامعه مدنی نحیف و رشدنایافتهای دارند و افکار عمومی در ایشان به سهولت به بازی گرفته میشود، دوچندان خطیر مینماید. از آن رو که میتواند دولتها را به شکلی ناگزیر یا فریبکارانه به سمت اهدافی مغایر با منافع اصیل ملی سوق دهد. شهروندان خوب ایران زمین باید بدانند که اصول زنده قانون اساسی و نهادهای تعبیهشده در آن، امکان هرگونه ابتکار مستقلانه و خودسرانه را از هر دولتی در تصمیمگیریهای استراتژیک سیاست خارجی سلب کرده است. بیتردید، شرف و سودمندی سکوت و پایش هوشمندانه امور، بسیار بیش از جنجال بیبنیاد است.