الهه بهشتی
الهه بهشتی
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

نقد قسمت 1 تا 6 زخم کاری: بازگشت

کلا اینجوری شدم که وقتی می‌شنوم قراره فصل 2 سریالی ساخته بشه، ناراحت می‌شم به ویژه اگه از اون سریال خوشم اومده باشه چون می‌دونم قراره بالأخره یجوری گند بزنن بهش. قطعا منظورم سریال‌هایی هستش که قرار نبوده فصل 2 داشته باشن و تا عوامل سریال دیدن مخاطب خوشش اومده گفتن: «اِ؟ پس یه فصل دیگه هم می‌سازیم!»

خب بریم سراغ «زخم کاری: بازگشت» که امیدوار بودم شایعه‌ای بیش نباشه اما متاسفانه به حقیقت پیوست. در ضمن، بدانید و آگاه باشید که این متن صرفا نظرات شخصی منه و بیشتر حول فیلمنامه و روند داستانی نوشته شده.

تا اون جا که من یادمه، فصل اول زخم کاری یجوری تموم شد که جایی برای ادامه نداشت. مالک مرد و حتی یه نما ازش نشون دادن که چشماش بسته شد، سمیرا دیوونه شد و اینجوری به سزای اعمالش رسید، مالک به میثم وصیت کرد که مامانتو بردار و برو. (یه همچین چیزی یادمه حال نداشتم دوباره برم ببینمش. اگه اشتباه می‌کنم بگید.)

وقتی حرف از زخم کاری 2 شد، با خودم گفتم نمیشه که! یا مالک باید زنده باشه که خیلی مسخره میشه یا مرده باشه که سریال بدون مالک بی‌مزه میشه. ببینید دوستان، این که آخر یه فصلی یه کاراکتر بمیره و فصل بعد زنده شه فقط توی یه ژانر تخیلی مثل گیم آو ترونز قبوله. تازه اونم قبلش اونقدر مقدمه‌چینی کرده بودن که پذیرشش برامون راحت بود. توی ژانر رئال، اگه می‌خوان این تردید توی ذهن مخاطب به وجود بیاد که ممکنه کاراکتر زنده باشه، باید شرایطش رو به وجود بیارن نه این که همه عوامل از جمله نحوه فیلمبرداری، موزیک غمگین و شنیدن وصیت مالک به میثم دست به دست هم بدن که ما باور کنیم کاراکتر مرده!

حالا به هر دلیلی تصمیم گرفتید مالک زنده بمونه؟ باشه! دیگه چرا جنگیش می‌کنید؟ طرف دو تا چاقو خورده کلی خون ازش رفته، گذاشتیدش توی تابوت و خاکشم کردید! در بهترین حالت مالک عصر چاقو خورده و اینا شب پیداش کردن یعنی چند ساعت ازش خون رفته اونم توی جای بدون اکسیژن. بعد زنده مونده؟ زنده که مونده هیچ، انقدر هوشیار بوده و جون داشته که زنگ زده به دستمالچی و لوکیشن فرستاده؟ حالا خود این لوکیشن فرستادن داستان داره!

اولا که مالک گوشی ورتو داشته همیشه و با این گوشی نمیشه لوکیشن فرستاد! یه گوشی دیگه هم داشته؟ باشه پس چرا ما ندیدیم هیچ‌وقت؟ مگه نه این که وقتی یه اتفاق خلاف عادت میفته قبلش باید زمینه‌چینی کرده باشن؟ بعد گوشی به کنار، چطوری لوکیشن فرستاده؟ توی ناکجاآباد که احتمال زیاد اینترنت نیست اصلا، اگرم باشه زیر زمین آخه؟ از توی تابوت؟ اینجا ایرانه ها!

سمیرا هم که مثلا دیوونه شده بود، می‌بینیم که نخیر! مثل روز اوله و گویا با چند جلسه تراپی برگشته به حالت کارخونه، انگار نه انگار!

یه چیز دیگه که برای من غیرقابل باوره عشق یهویی و پردازش نشده میثم و شیداست! توی فصل 1 تمام تلاششون رو کردن که به ما نشون بدن میثم و مائده به شدت عاشق همن. از اون عشقای نوجوونی دیوانه‌وار که تا دم خودکشی با هم رفتن و بعد از مرگ مائده میثم اسبش رو که اونقدر براش عزیز بود کشت. حالا یهویی وقتی کلا یه سال هم از اون وقایع نگذشته عاشق یکی دیگه شد؟ توی کلاسیک‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین حالت ممکن؟ منظورم برخورد میثم با شیدا و شکستن عطرشه (سکانس معروف ریختن جزوه‌ها در دانشگاه). من هنوز اینو هضم نکرده بودم که دیدم اینا رفتن وسط رابطه یهو! چی شد؟ کی؟ کجا؟

یکی دیگه از چیزایی که به عنوان مخاطب باور نمی‌کنم کاراکتر طلوعیه! سکانس «هیچِ هیچِ هیچ» رو به خاطر بیارید لطفا. چقدرم شروع بدی داشتن و هم کامبیز دیرباز و هم مهران غفوریان بد بازی کردن. کامبیز دیرباز که هم نقشش بد نوشته شده، هم بد گریمش کردن هم بد بازی می‌کنه. کارگردان نتونسته توی این 6 قسمت برای من مخاطب جا بندازه که طلوعی چرا با اون همه ابهتی که سعی دارن ازش نشون بدن، درگیر زمین‌های سمیراست در حدی که به خاطرش می‌خواد باهاش ازدواج کنه!

حالا اینا به کنار. یه قسمت یادتونه کیمیا رو نمی‌دونیم چیکار کردن که زمیناشو واگذار کرد و هی گفتن وای از طلوعی بترسید خیلی خطرناکه و اینا؟ حالا ارجاعتون می‌دم به قسمت 6، سکانس شیرینی خوردن. کجای اون سکانس در حد و اندازه اون هولدینگ و کاراکتر طلوعیه آخه؟ بیشتر شبیه وقتاییه که مدیر مدرسه بچه‌ها رو توبیخ می‌کرد. اون دو نفرم وراث سهامدارای قبلین، بعد درگیر پول 200 تا سالنامه بودن؟ یعنی کیمیا رو هم همینجوری ترسونده بودن؟

یه سوال مهمتر: ما کل فصل قبل کاراکتر طلوعی رو ندیدیم. قسمتای اول هم نشون داد که دایی ناصر و منصوره اجازه نداشت به حضور بزرگوار شرفیاب شه بس که کله گنده‌ست این بشر. حالا توی همه سکانسا فقط خودش و نوچه‌اش وارد عمل می‌شن؟ خودش تهدید می‌کنه، می‌ترسونه، از زندگی شخصیش مایه می‌ذاره و ... بیشتر شبیه یه طبل توخالیه، من که هیچ ابهتی توی این کاراکتر ندیدم.

به طور کلی، 6 قسمت از فصل دو زخم کاری گذشته و من حتی نفهمیدم که منتظر چی باید باشم! فقط دیدم زن شفاعت دم به دیقه میگه «من صبرم زیاده»، جواد عزتی هر قسمت میاد یه ذره جلومون بازی می‌کنه، میثم میگه من باید طلوعی رو زمین بزنم، طلوعی میگه زمینای سمیرا رو می‌خوام و در نهایت هم هیچی پیش نمیره. یعنی یه داستان منسجم و کلی نمی‌بینیم که دنبالش کنیم. من میگم شما که 6 قسمت رو به بطالت گذروندید و وقت ما رو هم الکی گرفتید، حداقل وقت می‌ذاشتید همینا رو فکر شده و با کیفیت می‌ساختید. بخدا حتی سکانس زائد هم میشه ساخت که برای مخاطب جذاب باشه و سرگرمش کنه.

گمانه‌زنی‌هایی هم هست که این فصل با مرگ میثم تموم میشه و فصل بعد مالک وارد میشه. مرگ میثم که بسیار محتمله ولی سوال من اینه که چرا فصل 2 باید اینجوری باشه؟ این‌قدر بی سر و ته و بی‌داستان. شما فکر کن می‌خوای این 6 قسمت رو برای یکی تعریف کنی، چی میگی؟ انقدر که پخش و پلا و بی‌ربط به همن! اصلا از هیچ لحاظ قابل مقایسه با فصل 1 نیست. توی سریال شهرزاد هم مشابه این اتفاق افتاد اگه یادتون باشه. یه فصل 1 عالی داشتیم، یه فصل 2 بدون داستان و بی سر و ته و یه فصل 3 که قابل تحمل بود تا حدودی. انگار فصل 2 برای سازنده‌های ایرانی پیام بازرگانیه و صرفا یه مسیر عبور.

اگه بخوام جمع‌بندی کنم، این فصل حداقل تا قسمت 6 چیزی برای ارائه نداشت. در نظر داشته باشید که این تعداد قسمت برای این که یه سریال روی روال بیفته و داستانش مشخص شه زیادم هست. خیلی از بازیگرای جدید به نقششون نمیان و به دل نمی‌شینن، برخلاف فصل قبل این فصل اکثر بازیا ضعیف و حتی تصنعیه. فیلمنامه‌ای هم که عملا وجود نداره در حدی که من فکر می‌کنم خود نویسنده‌ها و کارگردان هم نمی‌دونن قراره چی بشه. خلاصه که بدجور خورد تو ذوقم.

زخم کارینقد فیلمنقد سریال
سلام، من الهه بهشتی هستم نویسنده و داستان‌پرداز. از این که نوشته‌هامو می‌خونید و با نظراتتون کمکم می‌کنید ممنونم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید