ویرگول
ورودثبت نام
الی
الی
خواندن ۲ دقیقه·۱ روز پیش

بعضی وقتا باید مواظب کودک درونت باشی

خواهرم یه دوست به اسم اسما داره...

عمه ی اسما قراره مجوز پیش دبستانیش بخاطر اسما باطل بشه....

داستان از این قراره که عمه ی اسما مجوز گرفته و تو فاز یک یه پیش دبستانی کوچیک زده... در اصل خونه بود پیش دبستانیش...... یه خونه بلا استفاده داشت و گفت حداقل ازش پول در بیارم....

یه مربی هم میذاره توش....

دوشنبه مربی شون مریض شد... نیومد.. اونم فکر میکنه حالا چند روز بجای مربی میاد چی میشه مگه.... اما.... تو فکر این چیزا بود که دوستش بهش زنگ زد گفت پس فردا عروسیمه‌ خب فرداش هم فرصت نداشت دیگه باید میرفت آرایشگاه و به خودش میرسید و....

دیگه این شد هی به این چیز فکر کرد تا اینکه اسما اینا اومدن و این قضیه رو به اونا هم گفت

اسما گفت من میام بجای مربی

عمش گفت اخه تو هنوز به سن قانونی هم نرسیدی برام دردسر میشه

اسما گفت اشکال نداره تو هم دلیل موجه داری

بالاخره انقدر با هم بحث کردن تا عمه موافقت کرد اسما بیاد جای مربی...

فردای اون روز اسما اومد...

بچه هارو با طناب بست به وسایلای اونجا....آره متاسفانه خواهرم یه همچین رفیقی داشته...

و بهشون گفته اگه به خانواده تون بگید شب که خواب هستید همه هیولاهای کارتونا میان سراغ تون سه شنبه و چهارشنبه هم اومد تا اینکه چهارشنبه یهو مادر یکی از اونا اومد تو کلاس و وضعیت بچه هارو دید بچش و بچه های دیگه رو باز کرد و رفت از اونجا شکایت کرد...

خلاصه که الان میخوان مجوز عمه اسما رو ازش بگیرن


حالا فکر میکنید اسما چرا باید همچین کاری بکنه؟

چون مربی پیش دبستانی خودشم باهاش این کار رو میکرده و همین طوری اونو می ترسونده و همینطوری به خانوادش نمی گفته....

یادتون باشه اگه زخم هاتونو درمان نکنید به افرادی زخم میزنین که تو زخم خوردن تون هیچ نقشی نداشتن...

مواظب کودک درونتون باشید که این بلا رو سرتون نیاره....



مواظب کودکپیش دبستانیاسماالنا شادمان
خوبی بادبادک اینه که زندگیش فقط به یه نخ نازک بنده ولی بازم تو آسمون میخنده و احساس رهایی داره...:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید