این خاطره مربوط به دوره امتحانا میشه
خواهرم و ستاره حاضر شدن که برن سر جلسه امتحان ریاضی
ستاره دیر رسید حوضه هم که دیگه مدرسه نیست بگه اشکال نداره
کسی که دیر میکنه رو سر جلسه راه نمیدن
ستاره میگه ببخشید ماشین مون خرابشد یه ذره دیر شد
بهش گفتن باشه ولی تکرار نشه
دیگه اومد سر جلسه
با خودش تقلب آورده بود
تو کاغذ های کوچولو کوچولو
اصلا معلوم نمیشد
اما یکی از مراقبا یهو دید و از دستش کشید
گفت دیر اومدنت کافی نبود تقلبم میکنی دختره پررو😂😂
اصن همه قفل شدن رو ستاره
ستاره خودشم رو خودش قفل شد😅
یه کم ساکت موند که فکر کنه از زبونش چطوری استفاده کنه
همه دانش آموزامسخرش کردن و بهش گفتن متقلب🤣🤣
لب به سخن گشود
چی گفت؟
چی؟
یه کم کنجکاو شین خوبه مغزتون کار میکنه:)
گفت:من خیلی دبیر بدی داشتم الکی الکی رفته بالا بدون اینکه درس رو بفهمه واقعا.... ریاضی دهم خیلی سخته من مجبور بودم اینکارو بکنم که نمره بگیرم
یه دانش آموز فضول از اون ته:چرا دروغ میگی دبیرتونو من میشناسم 🤣🤣
ستاره:تو از کجا میدونی دبیرمون کیه؟
همون دانش آموز :مگه فلان هنرستان نیستی؟
ستاره:تو از کجا میدونی؟
همون دانش آموز :داشتی دم در حوضه با یکی حرف میزدی دیدم
ستاره:خب همه کلاسا که دبیرشون یکی نیست
همون دانش آموز :مگه رشته گرافیک نیستی؟
ستاره:آره
همون دانش آموز:خب دبیر ریاضی رشته تون آتشیه دیگه
ستاره:ع کجا میشناسی؟
مراقب:هر جفت تون برین بیرون برا خودتون سر جلسه بحث راه انداختین
ستاره:خانم این منو به حرف کشید من کاری نکردم اصلا اگه اینا تکرار شد دیگه رام ندید سر جلسه
مراقب:برو تو فلان حوضه امتحان بده تا اونجا یه نیم ساعتی راهه و اگه تقلب کنی حتما می فهمن و پدرتو در میارن
اینم یه قصه قشنگ دیگه از ستاره خانم