الی
الی
خواندن ۱ دقیقه·۳ روز پیش

مدرسه نوشت.10

یادتونه تو یکی از پست هام( https://vrgl.ir/5p4Su ) گفتم وقتی،شیطون بره تو مخت دیگه جراح مغز هم نمیتونه بیارتش بیرون؟

الان من خودم همون شدم😂😂😂

مبگید چرا؟ منظورم چیه؟ یه کم دیگه می فهمید



زنگ اول هنر داشتیم و کارم رو که درست نبود کامل کردم و زنگ تفریح هم اتفاقی نیفتاد

زنگ دوم با امتحان دینی به سر شد😅

زنگ تفریح شد تو حیاط نون و شین(دوتا از بچه های رو مخ که مشکل شون با من تمومی نداره) و من و سین(دوستم) روبرو شدیم نون شروع کرد تیکه انداختن منم جوابشو دادم در اینجا در اصل شیطون نرفت تو مخم کاری کردم که من مجبور شم با یکی مثل نون حرف بزنم

زنگ خورد و رفتیم سر کلاس از زنگ تفریح خداحافظی کردم و به "ریاضی" سلام کردم (فصل ۳ خیلی سخته)

حالا اون زنگ هم تموم شد و تو مسیر برگشت همراه ره(یکی از بچه های مدرسه که مسیر برگشتمون یکیه باهم بر میگیردیم) کل مسیر رو از معلما حرف می زدیمو از قضا چشممون هم به یکی از معلمان افتاد که امسال معلم مون نیست پارسال بود و حالا تا تونستیم بهش خندیدیم(فک کنم ازش گفته باشم) اینجا شیطون رفت مستقیم مخ ما دوتا😂😂😂😂




تا پست بعدی خدانگهدار:)

زنگ تفریحمدرسهمدرسه نوشتمعلمالنا شادمان
النا هستم ملقب به الی، نویسنده نوجوانی که افکارش را به پست تبدیل میکند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید