همین چندروز پیش به خودم آمدم دیدم دارم میروم کلاس خیاطی ثبت نام کنم که از هر انگشتم یک هنر بریزد. با در و همسایه تعارف های بی معنی و احوال پرسی های طولانی میکنم که اجتماعی باشم، مثل آن کارمندی که هرگز فکر نمیکرد دست به دامان سیستم کارمندی و کارفرمایی و پاچه خواری های مبتذل مثل کامنت کردن congrats برای همکاری که چشم دیدن او را ندارد بشود. راستش یک زندگی معمولی را هرگز در شان خود نمیدیدیم.
پ.ن: کیچ(kitsch)واژه ای آلمانی که به هنر پست یا به تعبیر من همان کلیشه(cringe) اطلاق میشود.