من قرار بود پنج شنبه بنویسم که نشد...
میخواستم بگم از نصف بعدی پنج شنبه تصمیم گرفتم اینجا باشم و خودم حال خودمو خوب کنم... حالا چقدر روزگار کمکم کنه و یا خدای نکرده بجنگه باهام و جلوم وایسه خدا میدونه همیشه علیرضای (برادران لیلا) درونم ترسیده از اینکه حالش خوب باشه که نکنه اتفاق بدتری بیفته در ازای شادیش... من نه شاعری میکنم نه در مورد فنی میخوام صحبت کنم فعلا فقط و فقط خودم