eshghghadimihame
eshghghadimihame
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

نمیدانم

سلام دوستان امیدوارم حال دلتون خوبو خوش باشه


نمیدانم وقتی شوغ یک چیزی درون ادم هست وقتی خیلی انتظارشو میکشی یهو یک روز وسط این انتظار کشیدنا کشتی بزرگ و پر زرق و برقت به گِل میشینه دیگه حرکت برات معنی نداره بودن یا نبودن رسیدن یا موندن دیگه امیدی نیست دیگه شادی نیست دیگه حال خوبی نیست دلو دماغی نیست

نمیدانم چرا ولی دیگه حس نوشتن هم نیست ?

حس نوشتن امید میخواهد برای چه ، و ، برای که میخواهد > شاید دلیلش این باشه جای بهتری برای نوشتن هنوز پیدا نشده شایدم شده قسمت کوچکی از این مجازی کلبه ای به نام توییتر هست که شاید گه گاهی بشود نوشت و امید داشت برای خود برای دگران زیر نوشته های دگران نوشت از نوشته هایشان زیر چتر که رویش افتاب تابستانی نشسته یا سرمای گلوله های سفید رنگو چند ضلعی

شاید هیچگاه نتوان نوشت ولی میدانم جوهر قرمز رنگ قلم هیچگاه از رگ هایم بیرون نمی ایند


شاید دوباره آمد امید نوشتن


............................پایان ..........................................................


مهدی 19 تهران گرافیست ،اهل مطالعه هرکتابی غیر کتاب درسی? ، مهربون و پر تلاش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید