خیلیا بودن... ولی انگار هیچکس آنجا نبود
لبخندی مصنوعی بر لب هایم و شاید نه فقط من بلکه همه ی ما
کاش کودکی بودم که برای بیشتر دور هم بودن یلدا چانه میزدم و اصرار میکردم این شب را تمام نکنید اما خب متاسفانه بزرگ شده ام و حال درک میکنم چرا اصرار هایم را قبول نمیکردند چون آنها بزرگ بودند.
شعر زیبایی از سهراب سپهری: