فیلم با ادعای بزرگی شروع می شود و به ما می گوید که قصد افشای پشت پرده ی پیروزی کمپین خروج از اتحادیه ی اروپا در رفراندوم سال ۲۰۱۶ را دارد.اما در ادامه آن چیزی که از پشت پرده می بینیم از یکی ، دو نکته ی محافظه کارانه خارج نیست .
رهبر کمپین «خروج» ، دامینیک کامینگز ، فردی باهوش و ساختارشکن نشان داده می شود ، از طرفی رهبر کمپین «ماندن» فردی متخصص و دغدغه مند است که به فرزندانش اهمیت می دهد و نگران آینده ی آن ها در این کشور است . دوطرف این ماجرا سیاه و سفید نیستند ، حتی خاکستری هم نیستند ، گویا هر دوی شان ویژگی های خوبی دارند و هردو فقط به پیدا کردن راهی سریع برای همراه کردن مردم با خود و پیروزی در انتخابات فکر می کنند در نتیجه به وضع و نیاز مخاطب خود می نگرند نه به حقیقت . با این که تکیه فیلم روی کمپین «خروج» است اما به دلیل این شکلِ شخصیت پردازی شاید بتوان این فیلم را فیلمی محتاط دانست .
از طرفی ماجرای برکسیت همچنان در بریتانیا ادامه دارد و بعضی تبعات پیش بینی شده ی آن هم اکنون اتفاق افتاده اند . به نقل از یورونیوز مهاجران اروپایی در حال خروج از اروپا هستند و مهم ترین دلیل این اتفاق ، رای مردم بریتانیا بر خروج از اتحادیه ی اروپاست . از طرفی آمار ها نشان می دهند که هر روز تعداد کمتری از کارگران ارزان قیمت اروپایی به بریتانیا مهاجرت می کنند . پوند سقوط بی سابقه ای را تجربه کرده است . دیوید کامرون و ترزا می استعفا دادند. جرمی کوربین ، رهبر حزب کارگر بریتانیا ، هم اکنون در حال تلاش برای عقب افتادن برکسیت است . بوریس جانسون ، نخست وزیر فعلی انگلستان ، از موافقان برکسیت است . در نتیجه نمایش چنین فیلمی که به نظر می رسد قصد تخریب هیچکدام از طرفین را ندارد و اطلاعات زیادی هم از پشت پرده به ما نمی دهد درسال ۲۰۱۹ چه دلیلی می تواند داشته باشد ؟ این همان چیزی است که من را به هدف ساخت فیلم مشکوک می کند .
اما چیزی که برای من حین دیدن فیلم جالب بود ، دنبال کردن سرنخی است که در اقصی نقاط جهان جلب توجه می کند ، آن را «ساختار شکنی» می نامم و به گمانم اقتضای گریزناپذیر پست مدرنیسم است.
دامینیک ساختارشکن است و فیلم مردم را خسته از ساختار نشان می داد . تنها نقش های مضحک ، مهره های سنتی ساختار سیاست بریتانیا هستند . کسانی که سال هاست بازی را شروع کرده اند و تجربه دارند. فیلم نشان می دهد که شباهت ترامپ و بوریس جانسون فقط ظاهری یا رفتاری نیست بلکه جانسون با طرفداری از برکسیت و دادن شعار هایی که تنفر از مهاجران را به رسمیت می شناسد ، شباهت های بیشتری به ترامپ دارد . به نظر می رسد در جهان آینده دیوار ها ی بین ما بلندتر خواهند شد ، نفع طلبی ماست یا شکست جهانی شدن ؟ هرچه که هست احتمالا سیاهی و نفرت بیشتری بیافریند .
خشم و نفرت آزاد شده ی مردم و هرج و مرجی که در ادامه ی فیلم شاهد آن هستیم ، نتیجه ی خستگی از ساختار هاست . دامینیک که خود فردی ساختارشکن است این را به خوبی می داند و از آن استفاده می کند و کسانی که نمی خواهند رای بدهند و مخالف ساختار و کشورند به پای صندوق می کشاند ، راه های سنتی پیروزی در انتخابات را کنار می زند و با تبلیغات در شبکه های اجتماعی به نتیجه می رسد ؛ او پیروز است و باهوش ولی پاکدست ، دغدغه مند و متخصص نیست ، از اقلیت ها حمایت نمی کند و از کراهت مردم بریتانیا نسبت به ورود مهاجران از ترکیه سو استفاده می کند. از اعداد و آمار ها بدون توجه به منبعشان فقط به عنوان استعاره استفاده می کند. همان طور که در دیالوگی مربوط به چند سال بعد از رفراندوم در پاسخ به هدفش از کمپین «خروج» می گوید: من فقط قصد ریست کردن سیستم را داشتم تا درست شود.
نتیجه گیری فیلم سردرگم است چون دامینیک سردرگم است . او صداهایی ناشناخته می شنود ، دائما می ایستد و به کاخ باکینگهام خیره می شود ، گویی به شکلی مبهم به انگلستان علاقمند است اما فقط تا شکستن ساختار ها را بلد بوده ، تا پیروزی در رفراندوم و تا برکسیت .