داستان «فارکس سرویسز» ما از جایی شروع که یک بورس تهران بود و من بودم و دوستان هم دانشگاهی اسبق! که حالا هر کدام در جایی و مکانی مشغول بودیم...و یک گروه داشتیم که در آن شب ها می نشستیم و می گفتین «پول تو چیه؟!» و از سر مزاح می آمدیم و از همان سنخ حرف های کوچه بازاری درباره کسب و کار می گفتیم، در آخر هم با یک «شب خوش» بحث را تمام می کردیم.
ماجرا از جایی شروع شد که یکی از این بحث ها به «شب خوش» تمام نشد...بلکه شروع شد. یکی از دوستان مجرد و مشغول به کار و درآمد برگ «بورس تهران» را رو کرد و اتفاقا بسیار جذاب بود و تصمیم گرفتیم این برگ را مغتنم بشماریم و در آن ورود کنیم.
گروه «گرگ وال استریت»
هر کس پس انداز و پولی داشت جمع و جور کرد و تصمیم گرفتیم یک گروه تخصصی برای جمع بزنیم، اسمش را گذاشتیم «گرگ وال استریت» و شروع کردیم به ورود به بورس. بیشتر دوستان که کدبورسی هم نداشتند، مقدمات کار را مهیا کردند و سپاه آماده کارساز شد.
هر روز سهمی و هر روز کانال و گروه مشاوری که از این ور و آن ور می آمد و ماهم سرخوش و خندان سهم روی سهم و پول روی پول می گذاشتیم و حسرت اینکه چرا زودتر به این بازار زیبا و شیرین نیامدیم...فارغ از اینکه بوی کبابی که میاد بوی کباب نیست و در حال داغ کردن چیز دیگری هستند!
اگر نیاموختی، آماده شکست باش!
آن گروه گرگ پندار یک آن خود را در میان ضررهای سنگین دید، تلخی و تلخ کامی و فحش و ناسزا و ناله و نفرین و ... و آسمانی که دیگر سیاه بود و تابلویی که قرمز نه دیگر قهوه ای شده بود...مگر می شود؟ خراب شدن آرزوهای بزرگ در یک شب به کابوس بدل شود؟
بله می شود! و شده بود، جمعی که انگار به یک باره زلزله خانه خراب شان کرده بود، سیل دارایی شان را نابود کرده بود، صاعقه بر فرق سرشان خورده بود، دزد مال شان را برده بود، و خسوف شب شان را تاریک کرده بود. آری برادر این چنین شده بود.
از گرگ های وال استریت تا «بره های ناقلا»
گرگ های بیشه دریده شده بودند و مانند گله ای که گرگ به آنها زده بود...اما ققنوس ها از خاکستر اوج می گیرند. با سرهای شکسته که به سنگ بورس خورده بود فهیمیدیم که در بازارمالی برای سود کردن باید بدانی که چه کار می کنی، وگرنه در دوران صعود همه سود می کنند، بدانی چطور مدیریت سرمایه کنی، کجا وارد شوی و مهم تر کجا خارج شوی!
بازار مالی درس های خوبی می دهد، اگرچه با هزینه های گزاف! بازار معلم ما بود اما معلمی گران!
شروع آموزش تا بازارهای جهانی
از آن جمع که دیگر شده بود گروه «بره های ناقلا» چند نفری شروع کردیم با جدیت و مداوم به آموزش دیدن، از آموزش های رایگان تا دوره های آموزشی هوش مالی و سرمایه گذاری. یکی از دوستانی که حالا رفته و در آلمان زندگی می کند پیشنهاد داد در کنار بورس در بازارهای مالی خارجی هم وارد شویم.
من هم در یک دوره آموزشی حضوری شرکت کردم که مدرس از خدا بی خبر(بعدا ماجرایش را می گویم) از بحث های تکنیکالی گریز می زد که بله ما آموزش معاملات انس جهانی هم داریم البته محدود است و فلان قدر سود دارد و بازار دوطرفه هست و از این قبیل!
ورود به فارکس و انس جهانی
ما هم جوان و جویای نام برای کلاس انس آقای میم ثبت نام کردیم، غافل از اینکه بدانیم اصلاً ماجرا چیست! دو جلسه آموزشی با هزینه 2 ملیون تومان که به افتتاح حساب و توضیح اولیات بصورت مختصر گذشت و تمام!
فکرش را بکنید با دو ساعت آموزش تئوری شنا کردن شما در وسط اقیانوس رها کنند! دقیقا به همین وحشتناکی! اما ما کسی نبودیم که میدان را خالی کنیم، بطور معجزه آسایی حساب 100 دلاری طی دو هفته به حساب 300 دلاری تبدیل شد!
کال مارجین و پروژه «تریدر شو»
اما طی یک هفته همان حساب 300 دلاری با اشتباهات زیاد از بین رفت و تلخ ترین روزها رقم خورد...مهم اندازه حساب نبود، مهم از بین رفتن و نابودی آرزوی های روزهای خوش بود!
اما ما اهل پا پس کشیدن نبودیم! آن دوست آلمانی و چند نفر از بره های جان سالم به درد برده شروع کردیم به آموزش دیدن و تمرین و معامله و خسته نشدن! جفت ارزهای مختلف، آموزش ها و اساتید مختلف را دیدن، خواندن کتاب های معامله گری و روانشناسی معامله گری و ... .
آموزش دادن و مشاوره معامله گری
حالا دیگر به جایی رسیده بودیم که بازار مالی و بازارفارکس را می شناختیم و خیلی چیزها را می شناختیم. کورانی که به شهر بینایان رسیده بودیم و از تاریکی به نور. دیگر می دانستیم که داریم چه می کنیم!
تصمیم گرفتیم تحلیل ها و تجربیاتمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم! دوره آموزشی معامله گری و سرمایه گذاری تدوین کنیم و خدمات بازارهای مالی را ارایه کنیم.
و اما هنوز اول راهیم و این داستان ادامه دارد...
حتما به فارکس سرویسز سر بزنید، «فارکس سرویسز» را گوگل کنید، قرار هست بترکونیم...