من همیشه جنگیدم.
من همیشه برای انتخابهام جنگیدم.
من همیشه برای انتخابهای مهم زندگیم جنگیدم.
مسیر محتواپیشگی و تولیدمحتوا هم یکی از اون انتخابها بود، با یک تفاوت کوچک نسبت به سایر انتخابها و اون هم اینکه من اینبار کوتاه نیومدم و برای آیندهای که دوست داشتم پافشاری کردم.
اوایل سال 1402 بود که شروع به جستجو و تحقیق درباره تولیدمحتوا کردم. من با این مسیر غریبه نبودم اما حالا قرار بود به عنوان حرفه و کار بهش نگاه کنم و ازش درآمد داشتهباشم، پس باید دست پر وارد مسیر میشدم.
به خاطر محدودیتهایی که داشتم تصمیم گرفتم از همون ابتدا به صورت فریلنسری و دورکار کار کنم و این کار رو برام سختتر میکرد. هر چقدر جلوتر میرفتم پیچ و خمهای بیشتری از مسیر معلوم میشد و من توی این مسیر نابلد بودم. تحقیق و دستدست کردن دیگه کافی بود، تصمیم گرفتم برای بالا بردن مهارتهام توی دورههای مختلف شرکت کنم. از کلاس ایلاستریتور تا کارشناس شبکههای اجتماعی.
مدتی کارآموزی و برای مدت کوتاهی هم کار کردم. در تمام این مدت سعی کردم نقصهای خودم رو پیدا و اون ها رو برطرف کنم. توی وبینارهای مختلف شرکت کردم، با اساتید و آدمهای کاربلد حوزه محتوا و بازاریابی محتوا آشنا شدم و تلاشم رو میکردم تا هیچ فرصتی رو برای یادگیری کسب تجربه از دست ندم.
در چنین روزگاری بود که برای اولین بار با نام باشگاه محتوا برخورد کردم. اگر حافظهام درست کار کنه اواسط مرداد 1402، وقتی مشغول پیداکردن افراد فعال در حوزه محتوا در لینکدین بودم با تجربه یکی از یاران فصلهای گذشته باشگاه محتوا رو به رو شدم. تجربه اون فرد و مسیری که طی کرده بود انقدر برام جذاب بود که همون موقع از پیامش عکس گرفتم.
مدتی گذشت، در خلال کارآموزی و کسب تجربه بودم و هر روز احساس میکردم نیاز دارم بیشتر از پیش در حوزه کاری خودم عمیق بشم. به یاد اسکرینی که از تجربه اون فرد گرفته بودم افتادم. نام باشگاه محتوا رو داخل اینستاگرام جستجو کردم و به صفحه باشگاه رسیدم و با فراخوان فصل دوازدهم باشگاه محتوا روبهرو شدم.
پیامهای مربوط به شرکتکنندگان فصلهای قبل رو زیر پستهای باشگاه مطالعه کردم و همین کافی بود تا بیشتر از قبل راغب به شرکت در دوره بازاریابی محتوای باشگاه محتوا بشم اما اون زمان، به دلیل همزمانی دورههایی که از قبل ثبتنام کرده بودم و کارآموزی فرصت شرکت در فصلدوازدهم برایم امکان پذیر نبود، پس به خودم قول شرکت در فصلسیزدهم باشگاه رو دادم و تا زمان رسیدن فراخوان فصلسیزدهم از مطالب منتشر شده در شبکههای اجتماعی باشگاه محتوا و یوتوب آقای داریان نهایت استفاده رو بردم.
بهمن 1402 بالاخره زمانی که منتظرش بودم از راه رسید، فراخوان فصل سیزدهم باشگاه محتوا منتشر شد و اولین چالش شیرین من با باشگاه محتوا یعنی نوشتن متنی با حداقل 500 کلمه با موضوع «چرا من میخواهم خلق محتوا را یاد بگیرم؟» از راه رسید.
چند شبی به فکر کردن درباره متنی که میخواستم بنویسم گذشت، ذهنم به شدت درگیر شده بود و زمان هم به سرعت میگذشت و به اتمام مهلت ارسال متنها نزدیکتر میشدم. بالاخره یک شب دل رو به دریا زدم. پشت رایانهام نشستم، صفحه وُرد را باز کردم و شروع کردم به تایپ کردن هر آن چیزی که در چند شب در ذهنم نگه داشته بودم. چند ساعتی طول کشید تا به نتیجهای که میخواستم رسیدم. فایل رو برای خودم ذخیرهکردم و آن را فردای همان شب برای حساب کاربری تعیین شده ارسالکردم و منتظر اعلام نتایج اولیه و تعیین زمان مصاحبه آنلاین شدم.
ساعت 19:35دقیقه 22 بهمنماه در حالی که نگاهم به صفحه گوگلمیت بود برای اولین بار آقای داریان و هلیای عزیز، آقایپدر و مادرخانمی باشگاه محتوا را ملاقات کردم. زمان مصاحبه بیشتر از پنج دقیقه نشد اما من تا چند ساعت از هیجان بیحرکت روی تختم دراز کشیده و به سقف اتاق خیره بودم.
هنوز هم بعد از گذشت پنجماه احوالات خودم رو موقع اعلام نتایج نهایی به وضوح به یاد دارم. مثل کودکی که از دیدن پدربزرگ و مادربزرگش روی پای خودش بند نیست تمام خانه را با لبخند راه میرفتم و خبر خوش قبولی در بین افراد بورسیه را را به همه می گفتم.
بالاخره 18 فروردین 1403، سوت آغاز فصل سیزدهم باشگاه محتوا زده شد و من یکی از یاران فصل سیزدهم بودم. جلسه اول باشگاه را درحالی دیدم و مطالب مهم را یادداشت کردم که در یک طرفم سفره افطار پهن بود و در طرف دیدم لپتاپ و کلاسور جزواتم.
شش هفته پرچالش شروع شده بود. اول هفتههایم به یادگیری مطالب جدید و آمادهکردن مشقعشقهای هفته گذشته گره خورده بود. سهشنبهها بعد از گذراندن یک دوشنبه طوفانی به خودم استراحتی میدادم و دوباره از چهارشنبه شروع میکردم به یادگیری و تمرین.
هر هفته باشگاه محتوا برای من پر از خاطره بود. گیر افتادن در ترافیک و دیدن وبینار تقویم محتوای آقای کاکوئی پشت فرمون ماشین؛ قبول مسئولیت ضبط وبینار آقای وجدانی و قطع شدن اینترنت در وسط ضبط آن هم چند بار؛ دیدن ویدیوهای سئومحتوایی آقای داریان و ویراستاری و درست نویسی سحرشموسی در قطار؛ دوشنبههای مشقعشقی که برای من همیشه توام بود با مریضی بود، مخصوصا که یکبار مسمومیت غذایی و قطارزدگی و دردسیاتیک دست به دست هم دادند تا تمرکز لازم را از من بگیرند و تمام تلاشهایم برای کسب نمرات خوب را به یکباره هدر بدهند و ... .
اما بزرگترین و مهمترین درسی که من از باشگاه محتوا گرفتم این بود که خودم را باور داشته باشم، باور داشته باشم که میتوانم به آنچیزهایی که در سر دارم برسم. صدای مشتاق و پرانرژی کمک مربیام بعد از شنیدن پادکستم و تعریفهایش از اولین تجربهام یا بعد از خواندن محصولنویسیام را خوب به خاطر دارم یا حتی صحبتهای نیما حقیقتجو که خودش روزگاری جزو یاران باشگاه محتوا بود و با تمرین و استمرار حالا توانسته بود به جایگاه خوبی در حوزه محتوا برسد و حتی شاید آن زمانی که اسمم بهعنوان یکی از برندگان مسابقه صفحه فرودنویسی برای باشگاه اعلامشد. در هر کدام از این لحظات به خودم میگفتم شاید کامل نباشی اما به خوبی میتوانی از پس کارها بربیایی.
حالا ششهفته تلاش من و دیگر یاران فصل سیزدهم باشگاه به پایان رسیده. رقابت تنگاتنگ ما هفتادواندی نفر تا یک ماه دیگر و با ارائه کتابچه الکترونیک به پایان میرسد اما دوستیها و رفاقتها ما تازه جان گرفته است و از اعماق قلبم امیدوارم که ادامه دار باشد و زمانی برسد که هر کدام از ما به عنوان یک محتواپیشه در گوشهای از سرزمین محتوا در حال خلق بهترین و کارآمدترین محتواها باشیم.