من در این فرصت جامانده طرب می خواهم
هی نگو صبح همین نیمه شب می خواهم
عاشقان را به بها روزی رضوان دادند
من تو را خالی از اعداد و سبب می خواهم
چو پلنگی ، ز ته دره ی دل ، خیره به ماه
جان از چانه گذر کرده به لب می خواهم
اگر آوردن نامت به جهان جرم شود
صلح یعنی چه؟ هیاهوی حلب می خواهم
تو بیا ، خنجر عاشق کشی از روی ببند
در به در" یک توی " آشوب طلب می خواهم
گر تمنای تو یک فاجعه ی ساده دلی است
آخر سادگیم از تو رکب می خواهم
شهری از فاصله برپای دلم نقش زدم
تازه فهمیده ام این بار، عجب می خواهم!
قفسی بین کویر و دل اقیانوسم
اسم شب را بلدم ، رخصت رب می خواهم
گر طبیب سر بالین دلم باشی تو
روز و شب های دمادم پرتب می خواهم
فهیم بخشی
https://www.aparat.com/v/V4tRu/%D8%B4%D8%B9%D8%B1_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%81%D9%87%DB%8C%D9%85_%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C