زندگی استارتاپی کلا متفاوت از زندگی معمولی با یه روال روتین روزمره اس و تفاوت های جدی بینشون وجود داره.در یه زندگی کارمندی فرد هر روز در ساعت مشخصی به سر کار میره ، در ساعت مشخصی از سر کار برمیگرده، آخر ماه می دونه که یه حقوق مشخص داره ، ریسک پذیری زیادی نداره و دغدغه های فرد محدود به خودش و نهایت کاری که انجام میده میشه.
اما زندگی استارتاپی کاملا زندگی پر از چالش و سختیه، طبق آمار 90 درصد استارتاپ ها با شکست روبرو میشن (البته تو ایران به نظرم بیشتره)، پس افرادی که به این حوزه ورود می کنن باید به شدت ریسک پذیر باشن و خودشون رو برای هر سختی آماده کنن، متاسفانه خیلی از دوستان با این ایده که استارتاپ بزنیم و سریع پولدار شیم وارد این فضا میشن بدون اینکه بدونن با چه چالش هایی قراره روبرو شن که در ادامه سعی می کنم به قسمتی ازین چالش ها که خودمون تجربه کردیم اشاره ای داشته باشم.
چالش های زندگی استارتاپی :
معمولا افراد با رسیدن ایده به ذهنشون یا بعضا شرکت در یک رویداد استارتاپی تصمیم می گیرن که استارتاپ خودشون رو راه بندازن که من به دو صورت کلی اینارو تقسیم می کنم(به صورت جزیی ،بیشتر هم میشه تقسیم کرد) : گروه اول جوان های پر انرژی ،که دنبال آرزوهاشونن و گروه دوم معمولا کارمندان با تجربه ای هستند که از کارشون خسته شدن و احساس می کنن باید کسب و کار خودشون رو راه بندازن و از زندگی کارمندی رها شوند.
بعد ازینکه ایده به ذهنشون رسید ، اولین چالشی که باهاش روبرو هستن جمع کردن تیم برای اجراست که جزو سخت ترین کارهاست، اگر فرد سرمایه ای داشته باشه راحتتر می تونه تیم رو جمع کنه و در واقع استخدام کنه ولی اگه سرمایه نداشته باشه کار دشواری رو برای جمع کردن تیم پیش رو خواهد داشت.
اگر همه چی خوب پیش بره و تیم جمع بشه و کار استارت بخوره تازه شروع چالش های جدی هستش ، یکی از مهم ترین چیزها نداشتن فضای کاری و جستجو برای پیدا کردن اونه ، البته الان اوضاع کمی بهتر شده و به جز شتابدهنده ها ، فضاهای کاری اشتراکی خوبی شکل گرفته که میشه ازشون استفاده کرد .
بعد از اکی شدن همه اینا و در صورت اینکه ایده ای که روش کار می کنید خوب باشه و امیدی به موفقیتش باشه، در چند ماه اول درآمدی نخواهید داشت و هزینه هاتون به خصوص زندگی شخصی رو باید مدیریت کنید و این نداشتن درآمد برای هر دو گروه اذیت کننده خواهد بود.
یکی از تجربیات خودمون رو بخوام بگم یادمه زمانی که روی استارتاپ خودمون کار می کردیم ،با اینکه در مرحله Seed یه جذب سرمایه هم داشتیم که آنچنان زیاد نبود و معمولا در اون مرحله تلاش میشه در جهت پیشبرد استارتاپ اون فاند هزینه شه ، یکی از کارایی که ما می کردیم با توجه به اینکه اون زمان بازار برگزاری رویداد خیلی داغ بود ،می گشتیم رویدادهایی که جوایز مالی خوب داشتن رو پیدا می کردیم و با بچه ها در اون رویداد شرکت می کردیم و با توجه به تجربه ای که داشتیم معمولا جزو سه تا بودیم{برای همین تو رزومه من مقام های مختلف تو رویداد های مختلف رو می بینید :)) } و با جایزه ای که برنده می شدیم مدتی هزینه هامون رو پیش می بردیم تا زمانی که دوباره تموم میشد و میوفتادیم دنبال رویداد بعدی.
اگر همه این چیزا خوب پیش بره و استارتاپتون به درآمد برسه ، اون موقع می تونید برید دنبال سرمایه گذار، که با توجه به نوپا بودن اکوسیستم ما ، به سختی بتونید یه سرمایه گذار خوب پیدا کنید چون اینقد سرمایه گذار نما تو این اکوسیستم هست که فقط باهات جلسه فیکس می کنن ، بدون اینکه چیزی ازین فضا بدونن و جز تلف کردن وقت چیزی برات ندارن ، تازه اگرم پیدا کنی و به توافق برسی تضمینی نیس که حتما بتونی فاند رو ازشون بگیری.
یکی از تفاوت های جدی کار استارتاپی با کار کارمندی نداشتن زمان کاریه ، خیلی موقع ها از صبح زود مجبوری کار کنی تا آخر شب، روز تعطیل زیاد در کار استارتاپی معنی نمیده ، کل بار تصمیم گیری رو دوش خودتون و کلی سختی دیگه .
مطالب بیشتر در این زمینه رو می تونین در وبسایت من مطالعه کنین.