سربازی چیزیه که همه پسرای ایرونی یه جورایی باهاش درگیرن و از زمانی که سن شون به 18 سال میرسه در کنار دغدغه های دیگه مثل تحصیل،کار و چیزای دیگه همش در پس زمینه ذهنشون هست و اذیت میکنه و گاهی دست رو برای برنامه ریزی های بلندمدت هم میبنده.
درباره رفتن به سربازی طرز تفکرها متفاوته ، یه سریا که اصلا اعتقادی به رفتن به سربازی ندارن و همش دنبال گشتن راه هایی برای معافیتن ، یه سریا بعد گرفتن دیپلم سریع میرن خدمت که تمومش کنن و یه سری میگن کار کنیم بهتره تا عمرمون رو تو سربازی تلف کنیم و ...
اعزام به خدمت سربازی :
من هم ارشدم رو تو رشته MBA گرفتم و مشغول کار بودم که دیدم وقت سربازیه ، رفتن به خدمت سربازی هرچی سن و تحصیلاتت بالاتر میره مخصوصا اگه شاغل باشی و تو دل کار واقعا سخته ولی چاره ای نبود این توقف ناخواسته در زندگی رو باید قبول میکردم،از کارم استعفا دادم ، پروژه هایی که داشتم و حساب کتاب ها رو جمع و جور کردم و راهی سربازی شدم.
در شهریورماه اعزام شدم و راهی پادگانی در وسط بیابان که دورتادورش تا چشم کار میکرد جز شتر موجود زنده دیگه ای دیده نمیشد،برنامه سین هم از 4 صبح شروع میشد تا 21:30 ، در چند روز اول برامون سخت بود ولی کم کم عادت کردیم، یه هفته نگذشته بود که اعلام کردن شما انتخاب شدین برای رژه 31 شهریور و کلیه برنامه ها متوقف و صبح و عصر فقط تمرین رژه دارین تا آماده شین ، بعد هم ما رو به خط و بر اساس قد مرتب کردن که من با توجه به اینکه قدم بلند بود افتادم صف اول که کسایی که سربازی رفتن میدونن این صف مهمترین و سخت ترین صف هستش و حساسیت ها روش بیشتر.
رژه و یادگیری :
خلاصه تو گرمای 40 درجه صبح و عصر به ما تمرین رژه میدادن و هر روز از نظر روحی و انگیزه ای که یکی از دلایل شم حس به هدر رفتن وقتمون بود خسته تر میشدیم که خیلی برای من اذیت کننده بود ،دیدم اینجوری نمیشه نشستم فکر کردم ببینم چجوری میشه وقت رو مفیدتر و بهینه تر بگذرونم، با توجه به تجربه کاری که داشتم دیدم چقدر همین رژه میتونه نکات یادگیری درباره نظم و کار تیمی برام داشته برا همین زمان باقی مونده رو شروع کردم به دقت و بررسی کردن که به نکات جالبی هم رسیدم که در ادامه میگم:
اولین موضوع این بود که چون براساس قد مرتب میشدیم انتخاب دست ما نبود که کنار کی بیوفتیم و دو نفر کناری چپ و راست هر فرد خیلی تاثیرگذارن و گاهی افرادی در کنار هم میوفتادن که از هم خوششون نمیومد که برا خود من هم اتفاق افتاد که چاره ای نبود و تو مجبور بودی تعامل داشته باشی ، این اتفاق در سازمان هم میوفته که گاهی با همکارت در یک اتاق کار میکنی و ازش خوشت نمیاد ولی مجبوری که تحمل کنی و در کنارش کار کنی و چون معمولا اهل تعامل و حل مشکلاتم بعد یه مدت سعی کردم موضوع رو حل کنم و ازون به بعد ارتباط دوستانه ای بینمون شکل گرفت.
دومین موضوع سیستم پاداش و تنبیه ای بود که روی ما اجرا می کردن، اگه تمرینات رو درست انجام میدادیم پاداش میگرفتیم و استراحت می کردیم در غیر اینصورت باید ادامه میدادیم که این رو هم در سازمان ها داریم که در صورت انجام درست کارها پاداش و در غیر اینصورت با تنبیه و جریمه هایی روبرو میشیم(البته این مورد نه در همه شرکت ها)
یه روز بعد رفتن رژه تمرینی جلو فرمانده هنگ ،بهمون گفت رژه خوب نبود که خیلی تاثیر گذاشت تو روحیه بچه ها و چند روزی روحیه اصلا خوب نبود تا اینکه فرمانده گردان خودمون اومد و شروع کرد به شوخی کردن و تعریف کردن و تشکر کردن از زحماتی که کشیدیم که خیلی روحیه بچه ها خوب شد و انرژی دوباره ای گرفتن برای ادامه کار، این رو در سازمان ها هم داریم گاهی کار خوب پیش نمیره یا نتیجه کمپین و موفق نیس و روحیه کل تیم میاد پایین و این هنر مدیره که این روحیه رو دوباره به تیمش برگردونه.
یکی از نکات دیگه ای که برام جالب بود یاد دادن کار تیمی بود ، در رژه همه باید هماهنگ باشن و اگه یکی کم کاری کنه کل رژه بهم میریزه،ازونجایی که در خدمت هم مثه هر جای دیگه ای آدم دودر و بپیچون پیدا میشه اوایل کار افرادی بودن که کم کاری داشتن ولی با توجه به سیستم تنبیه و پاداشی که گفتم همه جریمه میشدن و چون مشخص بود کدوم افرادن از یه جایی به بعد به خاطر فشار و تذکرهای بقیه اونام مجبور میشدن درست برن و بعد یه مدت این مشکل حل شد و اونام با رژه هماهنگ شدند.
موضوع بعدی این بود که دیدم ما در روز حدود 2 ساعت وقت آزاد داریم که در اختیار خودمونیم و چقدر زمان خوبی برای مطالعه ست، برا همین یه سری کتاب خوب هم انتخاب کردم و شروع کردم به خوندن که تونستم در این مدت دو ماه آموزشی 2 تا و نصفی کتاب رو تموم کنم.
جمع بندی :
یکی از چیزایی تو خدمت یاد میگیری اینه که شما در روز موظفی یه سری کارها مثل صبحگاه ، تمرین رژه و... رو انجامبدی که همه اینا نیاز به همکاری همه افراد گردان داره و اگه حتی یه نفر کارش رو درست انجامنده همه تنبیه میشن، برا همین همه سعی میکننکهبتونن خوب کار کنن و مسئولیت پذیر باشند.
دومین چیزی که خیلی خوب یاد میگیری نظم هستش،کارها در زمان مشخص از ۴ صبح تا ۹:۳۰ شب که خاموشی میزنن باید انجام بشه و تو هر روز باید انجامش بدی وگرنه عواقبش با خودته، این تمرین بسیار خوبی هستش برای اینکه یاد بگیری میشه عادتهای خوب رو با تکرار مستمر در زندگی نهادینه کرد.
نکته بعدی هم اینه که شما در اونجا نه اینترنت داری،نه تلفن ، نه تلویزیون و بعد مدتی مهمترین اتفاقیکه برات میوفته آرامش فکری ای هستش که بعد از مدتی میبینی برات اتفاق افتاده و فشارهای روانیمثه بالا رفتن دلار ، سکه و ... رو نداری و این چقد خوبه
مطالب بیشتر در این زمینه رو میتونی در وبسایت من مشاهده کنین :)