مترو یعنی شلوغی همراه با شوخ طبعی و یادگیری

ماها که ماشین نداریم استفاده از حمل و نقل عمومی جزوی از روال روزانه ی زندگیمون شده و یکی از جاهایی که زمان زیادی رو هم در روز به خصوص در مسیر خونه به محل کار و بالعکس در اونجا می گذرونیم مترو هستش .

در مترو در روز اتفاقات زیادی میوفته و رفتارهای جالبی گاها در این فضا از افراد سر میزنه، یکی از این رفتارها در نحوه سوار شدن افراد به مترو هستش، معمولا صبح ها و عصرها اوج شلوغیه و در سوار شدن به مترو شاهد رفتارهایی جنگجویانه هستیم به خصوص در ایستگاه هایی ابتدایی که افراد در تلاش برای سریع نشستن رو صندلی هستن و همچون تیری کشیده در کمان آماده باز شدن در مترو و سوار شدنش هستن که معمولا می بینیم با هول و فشار زیاد وارد میشن .


رفتار متناقض رو اونجا میبینیم که چند ایستگاه بعد وقتی یکی پیاده میشه و صندلیش خالی میشه ، همین افرادی که اونجوری در تلاش برای نشستن بودن شروع به تعارف کردن به همدیگه برای نشستن می کنن، نه به اون فشار و عجله و نه به این تعارف کردن ، این رفتار متفاوت افراد همیشه برام جالب بوده.

معمولا صبح ها که می ریم به سمت سرکار همه خواب آلود و عصبانی ان و به خوبی می تونی ببینی که به زمین و زمان در حال فحش دادنه ولی غروب موقع برگشت با اینکه خستگی بیشتره ولی چهره ها عصبانیتش کمتر و حس شوخ طبعی بیشتر، راستی یکی از چیزهایی که معمولا در شلوغی های زیاد می بینم اینه که هر چی مترو شلوغ تر و فشار بیشتر باشه مردم بیشتر شوخی می کنن که به نظرم یه دلیلش به خاطر حس شوخ طبعی هستش که ما ایرانیا همه مون کم و بیش داریم ، یه دلیلش هم به نظرم عادی شدن این شلوغی ها و قبول این قضیه اس و افراد با شوخی و طنز خودشون می خوان این فضا رو برای خودشون تلطیف تر کنن و با اولین شوخی معمولا بقیه دوستان هم همراه میشن و فضا رو قابل تحمل تر می کنن.

گروه ثابت دیگه ای هم که معمولا می بینیم دست فروشان مترو هستند که یه جورایی جزو جدایی ناپذیر مترو هستند و عملا خودشون تبدیل به شبکه ای قوی در توزیع اجناس شدن ، انصافا هم خوب دارن کار می کنند و تقریبا همه چی می فروشن به طوری که می تونی بری مترو ، خرید عیدت رو بکنی بیای بیرون.

در کنار همه ی این شلوغی ها و خستگی ها یکی از نکات جذاب مترو همسفر شدن با افرادی به خصوص سالمندان هستش که سر صحبت رو باز می کنن و از تجربیات و گذشته شون می گن ، خاطراتی که پر از نکات و یادگیری و شاید در جایی دیگه نشه پیداش کرد.

به طور کلی من مترو رو به عنوان بخشی از زندگی روزمره ام پذیرفتم و سعی می کنم به جای غرغر از شلوغی و چیزای دیگه اش تا جایی که میشه ازش لذت ببرم و یاد بگیرم و چقد خوبه که خودمون تلاش کنیم که با هم مهربون تر باشیم، چون هیچکس دیگه ای به فکر ما نخواهد بود.