تصور کنید زمان به شکلی رو به بالا بود که شما میتوانستید در آن حرکت کنید. در بالای آن وارد آینده و در پایین آن وارد زمان گذشته میشدید. در واقع فیلم زندگی به شکل حاضر و آماده در اختیار شما بود و می توانستید لحظات آن را انتخاب کنید. شاید به نظر این اتفاق ممکن نباشد اما در انتهای فیلم اینتراستلار این رویداد به خوبی نشان داده شده است. ماجرای این فیلم از این قرار است که کوپر(خلبان سابق ناسا) و همکارانش ماموریت دارند از کهکشان راه شیری به کهکشان دیگری بروند. دلیل سفر آنها غیر قابل سکونت شدن زمین برای بشر است. سکانس های ابتدایی فیلم اینگونه شروع میشود که زمین به دلیل فرسایش دچار طوفان های خاکی شده است و دیگر قابل سکونت نیست. بنابراین دانشمندان به دنبال سیاره ای درکهکشان دیگر برای زندگی میگردند.
کارگردان فیلم، کریستوفر نولان از مفاهیم فیزیکی مختلفی در این فیلم استفاده کرده است که بیشتر آنها پیرامون نسبیت عام انیشتین و کرمچاله و سیاهچاله است.جالب است بدانید برای ساخت دقیق تر سکانس های این فیلم از پروفسور کیپ تورن، فیزیکدان سرشناس آمریکایی کمک گرفته شده است. پروفسور کیپ تورن دو شرط برای همکاری و مشاورهی علمی میگذارد. اول اینکه قوانین فیزیک در آن نقض نشود و دوم فرض و حدسهایی که به کار گرفته می شود سر منشا فیزیکی داشته باشند و بر مبنای تخیلات نویسنده نباشند! تنها سکانسی از فیلم که از قوانین فیزیک تبعیت نمیکند وجود کوههای یخی در یکی از سیارههاست. پروفسور جزئیات سیاهچاله را با حجم 80 ترابایت اطلاعات در اختیار تصویرگران جلوههای ویژه فیلم قرار می دهد و آنها برای به تصویر کشیدن آن، نرمافزارهای جدیدی طراحی میکنند. هزینه ساخت این فیلم در سال 2014 حدود 168 میلیون دلار بوده است که به ازای هر دقیقه با توجه به زمان فیلم (169 دقیقه) معادل 976 هزار دلار هزینه بوده است اما فروش فیلم در حدود 677 میلیون دلار بوده است.
قسمت جالب داستان از جایی شروع میشود که آژانس فضایی متوجه یک کرمچاله در نزدیکی زمین میشوند و امید دارند که با رد شدن از آن بتوانند سیارهی قابل سکونت را پیدا کنند زیرا در نزدیکی زمین سیارهای برای زندگی وجود ندارد. همانطور که پیشتر گفته شد، یکی از نظریه های استفاده شده در فیلم، نظریهی نسبیت عام انیشتین است که به فضا و زمان مربوط است. فضا و زمان صرفا مختصات کلی ما در دنیا است . وقتی میخواهیم موقعیت چیزی را مشخص کنیم به سه مختصات مکانی ( طول، عرض و ارتفاع ) و یک مختصات زمانی احتیاج داریم. در واقع ما در یک جهان چهار بعدی زندگی میکنیم. به صورت کلی این نظریه بیان میکند وقتی یک جرم به اندازه کافی فشرده شود، به سبب گرانش زیاد ایجاد شده سبب خمیدگی فضا و زمان میشود بهطوری که هیچچیزی پس از عبور از آن نمیتواند به بیرون برگردد که به مرز این ناحیه افق رویداد گفته میشود. این ناحیه نور را به دام میاندازد و به همین دلیل به جسم ایجاد شده سیاهچاله میگویند. وقتی عمر ستارهای به پایان میرسد، در منطقهی کوچکی از فضا فشرده میشود و سیاهچاله شکل میگیرد.
حالا یک صفحه کاغذ A4 را به عنوان فضای دو بعدی و نماد فضا و زمان در نظر بگیرید. فرض کنید در یک نقطه از گوشهی سمت راست کاغذ هستید و به فاصلهی هزار سال نوری با نقطهی دو در گوشهی سمت چپ کاغذ قرار دارید. اگر بخواهید از نقطهیک به نقطهی دو بروید، هزار سال نوری طول میکشد. ما این مسافت را نمیتوانیم با سرعت نور طی کنیم. سرعت سفینه های ما خیلی کمتر از سرعت نور است. حتی اگر با سرعت نور هم بخواهیم مسافت هزار ساله را برویم، عمر ما به پایان میرسد یا سوخت سفینه تمام میشود. در مثال بیان شده، فرض کنید کاغذ را از وسط تا بزنیم و سوراخی در وسط دو نیمکاغذ ایجاد کنیم. از طریق این سوراخ مسافت بین دو نقطه کوتاه میشود و به اصطلاح فیزیکی شما میتوانید بین این دو نقطه تلهپورت کنید. این سوراخ همان کرمچاله است که یکی از ویژگی های آن ایجاد میانبر بین دو نقطه است.
انیشتین در سال 1916 پیشبینی راجعبه امواج گرانشی مطرح کرده است. به عقیده او دو یا بیشتر از دو جرم در میدان گرانشی حرکت کنند، امواج گرانشی تولید میکنند که با سرعت نور حرکت میکنند . فضا و زمان را در مسیر خود خم میکنند. این پیشبینی در زمان تولید فیلم هنوز دارای شواهد تجربی نبود ولی از این ویژگی در فیلم استفاده شده است.
تفاوت سیاخچاله و کرمچاله در این است که وقتی جسمی وارد سیاهچاله میشود نمیتواند ازآن عبور کند ولی در کرمچاله این اتفاق میافتد و ما تفاوت این دو را در فیلم به خوبی احساس میکنیم. این همان نقطه A در فیلم است که پروفسور برند به کوپر و همکارانش قول میدهد که اگر به این سفر بروند راهحلی برای غلبه بر گرانش سیاهچاله پیدا میکنند تا بتوانند نقشهی B که استفاده از جنینهای فریز شده برای آغاز نسل جدید بشر از نو در سیارهای دیگر است را عملی کنند.
لغت نسبیت در نظریه انیشتین اشاره به نسبی بودن زمان دارد که همان مفهوم جالبی است که در فیلم به نمایش گذاشته میشود، یعنی زمان بر اساس گرانش در بعضی از سیارهها نسبی است. در سیارهای تحت گرانش بیشتر، زمان برایتان کندتر میگذرد، مانند سیاره میلر در فیلم که به دلیل گرانش زیاد یک دقیقه در این سیاره معادل هفت سال زندگی در زمین است یا در انتهای فیلم کوپر علیرغم گذشت سالهای بسیار و پیر شدن دخترش، جوان مانده است.
ما در سیستم GPS از این ویژگی استفاده میکنیم چرا که زمان برای ماهوارهها به دلیل فاصله از زمین سریعتر میگذرد و باید این اختلاف زمان محاسبه شده تا دستگاه درست کار کند. ما در حقیقت زندانی لحظه حال هستیم. حال فرض کنید این آزادی در بُعد زمان است و اصلا نیازی به سفر در زمان نباشد. گویا کل لحظات زندگی جلوی چشمتان است و شما حق انتخاب آنرا دارید. در فیلم موقعیت ثابت همان اتاق مورف(دختر کوپر) است و کوپر میتواند زمان های مختلف را درآن ببیند. آیا ساخت چنین فضایی در دنیای ما ممکن است؟
اگر ما بتوانیم وارد بُعد پنجم شویم، با اشراف بر بُعد چهارم میتوانیم این فضا را ایجاد کنیم همانطور که ما هماکنون در چهار بُعد زندگی میکنیم و بر سه بُعد مکانی اشراف داریم.
در سکانس پایانی فیلم، مورف با کدهای دریافت کرده از پدرش کوپر از طریق ساعتی که در بچگی به او داده شده است، موفق میشود نقشه A را حل کند و بشریت را نجات دهد.
در پایان من فرداد سپندار امیدوارم از خوندن این مطلب لذت برده باشید
برداشت شما از دیدن این فیلم چی بوده؟