این آقا شنیده بود که دوستش حسن در بورس سرمایه گذاری کرده و برای خودش کسی شده و تصمیم گرفت که خودش هم مثل حسن وارد بورس شود و برای خودش کسی شود.
یک بنده خدایی در محله ی ما ابتکار به خرج داده، حوضچه ای در حیاط رستوران خود ایجاد کرده بود و در این حوضچه ماهی پرورش می داد. مشتری که داخل رستوران می شد، ماهی های زنده را از داخل حوضچه انتخاب می کرد و همانجا ماهی بخت برگشته را جلوی چشم های مشتری می کشتند و کباب می کردند. این کار حسابی گرفته بود و همیشه رستوران پر از مشتری بود.
دو سال بعد، کل رستوران هایی که تقلید کرده بودند، همگی ورشکست شدند و جمع کردند، اما رستوران اصلی هنوز پابرجا بود و مثل همیشه پرمشتری.
نکته ی اساسی که من قبلا به آن توجه نکرده بودم و قاعدتا تمام تقلید کنندگان از کار رستوران نیز به آن توجه نکرده بودند این بود که در محله ی ما قبلا در سال های گذشته نیز چندین رستوران ماهی زنده ی کبابی باز شده و همگی ورشکست شده بودند. در واقع رستوران موفق مورد نظر ما یک “جان به در برده” از میان تعداد زیادی رستوران بود که همگی کمابیش ایده ی ماهی زنده ی کبابی را دنبال می کردند.
تمام رستوران هایی که ورشکست شدند دچار خطایی شدند که با عنوان علمی “سوگیری جان به در برده” یا Survivalship Bias نامیده می شود. این ها رستورانی را دیدند که بسیار موفق بود و نتیجه گیری کردند که اگر فروش ماهی زنده ی کبابی توسط یک رستوران اینقدر موفق است پس قاعدتا اگر ما هم همان را در رستوران خودمان ارائه کنیم، به همان نسبت موفق خواهد بود.
خطای رستوران های ورشکست شده این بود که توجه نکردند که رستوران موفق، تنها “جان بدر برده” از میان تعداد زیادی رستوران دیگر بود که همین ایده را اجرایی کرده و ورشکست شده بودند.
خطای “سوگیری جان بدر برده” این است که تنها به نمونه ی موفق از یک گروه توجه کنیم (چون از مجموع شرایط جان سالم به در برده) و به باقی گروه که همه از بین رفته اند و شکست خورده اند توجه نکنیم.
سوگیری جان به در برده (SURVIVALSHIP BIAS) یک خطا در استدلال است و زمانی پیش میآید که تنها بر روی افراد یا چیزهایی که از یک فرآیند انتخاب با موفقیت گذشتهاند، تمرکز کنید و آنهایی را که نتوانستند عبور کنند و شکست خورده اند، عمدتاً به این خاطر که دیگر قابلمشاهده نیستند، نادیده بگیرید.
نمونه ی دیگری از سوگیری “جان به در برده” را بارها و بارها در مکالمات روزمره می شنویم:
“جوون های امروزی، روغن نباتی می خورن! ما قدیمی ها روغن حیوانی می خوردیم. اینه که اینقدر بنیه مون قویه!!”
این استدلال کاملا خطاست و علت خطا در آنجاست که ما در زندگی روزمره “پیر”هایی را می بینیم که از کل شرایط زندگی گذشته ی خود “جان سالم به در برده اند”. ما میلیون ها قدیمی دیگر که صرفا با یک سرما خوردگی یا اسهال به رحمت خدا رفته و در زیر خاک خوابیده اند را نمی بینیم و بنابراین فکر می کنیم که همه ی قدیمی ها اینقدر خوش بنیه اند و از پس هر بیماری حتی بدون مراجعه به پزشک هم بر می آیند.
از حدود هفتاد سال قبل تا کنون متوسط سن انسان از حدود 35 سال به حدود 70 سال رسیده است و ما این را مرهون پیشرفت بهداشت و علم پزشکی هستیم. یعنی تا همین هفتاد سال قبل شما هر چه قدر هم که خوش بنیه بودید امید به زندگیتان حدود 35 سال بود، نه بیشتر.
طبعا در این دوران انسان های 70 ساله و حتی صد ساله هم بودند، منتها اینها صرفا استثنا بودند و هزاران نفر در کنار آن ها در سنین پایین جان خود را از دست داده بودند.
اینکه پدر بزرگ ما که از بین هزاران نفر جان سالم به در برده و هیچ دکتر هم نرفته و زنده مانده و روغن حیوانی هم خورده، نمی توان نتیجه گیری کردکه قدیمی ها همه تندرست و سالم بوده اند و امروزی ها همه از پدران خود کم بنیه تر و ناسالم تر هستند.زیرا هزاران نفر هم دوره ی پدر بزرگ ما بوده اند و به تلنگری از دنیا رفته اند و هیچ اینجا نیستند تا بتوانند شهادت دهند یا جزو نمونه ی آماری ما قرار گیرند.
خطای سوگیری جان بدر برده، یکی از خطاهای اصلی اکثر اهالی بازار سرمایه و بازارهای مالی است. به جرات می گویم که چنانچه بتوانید این خطا را بشناسیدو در زندگی از آن پرهیز کنید، یکی از قدم های مهم در جهت موفقیت در امور مالی را برداشته اید.
در ادامه بیشتر راجع به این خطا در بازارهای مالی و فارکس صحبت خواهیم کرد.
آقای دکتر “علفی”، معتقد بود که اصولا پزشکی نوین به هیچ دردی نمی خورد و داروی کلیه ی امراض را باید در گیاهان و در کتب قدیمی جستجو کرد. ایشان از روی یک نسخه ی بسیار قدیمی متعلق به لااقل 1000 سال قبل و با ترکیب چند گیاه و علف، موفق به کشف دارویی شده بود که خود “درمان قطعی فشار خون” می دانست.
یک دانشجوی رشته ی پزشکی که از قضای روزگار مرید جناب “دکتر علفی” ما بود خواست تا به این کشف مراد خود، صبغه و رنگ و بوی علمی بدهد. بنابراین یک آزمایش پزشکی را شروع کرد تا بتواند به طور علمی، کشف استاد و مراد خود را به اثبات برساند.
روش دانشجوی پزشکی، کاملا علمی بود. او 50 نفر داوطلب پیر پیدا کرد که بیمار فشار خونی (هایپرتانسیون) بودند و رضایت دادند که برای آزمایش کارکرد داروی مخصوص “دکتر علفی”، این دارو را هر روز استفاده کنند
و هر ماه گزارش فشار خون خود را بدهند.
پس از پنج سال نتیجه ی استفاده از دارو فوق العاده بود. هنگام شروع متوسط فشار خون داوطلبان، 16 روی 12 بود و حالا بعد از 5 سال متوسط فشار خون ایشان به 13 روی 9 رسیده بود.این نتیجه، کاملا داروی معجزه آسای جناب “دکتر علفی” ما را اثبات می کرد. دانشجوی جوان، از این نتیجه کاملا رضایت داشت و هیجان زده بود و پایان نامه ی خود را بر اساس این تحقیق بزرگ تنظیم کرد.
لیکن پایان نامه ی این دانشجو، در اولین بررسی رد شد. دلیل اساتید، کاملا ساده بود: دانشجوی جوان، در تحقیق خود گول سفسطه ی “سوگیری جان بدر برده ” را خورده بود. واقعیت ماجرا این بود که از 50 نفر داوطلب اولیه در این مدت 5 سال تحقیق، 12 نفر غزل خداحافظی را خوانده بودند و دانشجوی کم تجربه، آمار مربوط به این مردگان را به سادگی از میانگین خود خط زده بود. یعنی کسانی در آزمایش لحاظ شده بودند که از خوردن دارو، جان سالم بدر برده بودند.
به این ترتیب داروی معجزه آسای جناب دکتر علفی، فقط روی کسانی کار کرده بود که در خلال آزمایش “زنده” مانده بودند! آنها که مرده بودند، ربطی به کار او نداشتند! دانشجوی جوان ما با خود استدلال کرده بود: آدم است دیگر. ممکن است بمیرد!
خدا را شکر که اساتید مافوق این دانشجو جلوی پروژه را گرفتند. یک آزمایش بدون لحاظ کردن نقاط ضعف و شکست و فقط با دیدن نقاط قوت و پیروزی، یک آزمایش صحیح و کامل نیست و می تواند به نتایج بسیار فاجعه باری بینجامد.
دکتر علفی مذکور، البته همچنان معتقد است که قدر او را ندانسته اند و داروی تمام امراض نزد اوست و همچنان مشغول گول زدن ساده دلانی است که راز سفسطه ی “سوگیری جان به در برده” را نمی دانند. اون معتقد است که آن ها که در خلال آزمایش مرده اند، شامل قسمت و مشیت الهی بوده اند و این هیچ ربطی به دارو نداشته است، لیکن آنها که زنده مانده اند، حتما از تاثیر معجزه آسای داروی وی زنده مانده اند.
با این استدلال به هر بیماری می توان هر چیزی را قالب کرد. اگر مرد که قسمت و مشیت الهی بوده و اگر خوب شد، معجزه ی چیزی بوده که ما به وی قالب کرده ایم!
در قسمت اول این سری مقالات (گاوهای شخم زن در فارکس) با یک گاو شخم زن فارکسی برخورد کردیم که به علت نوشتن اکسپرت ادوایزر و استفاده از آن در حساب خود و با پول دیگران، اکنون در زندان بسر می برد.
خطای اصلی این دوست ما که از قضا ریاضیدان قابلی هم می باشد، این بود که در دام “سوگیری جان بدربرده” در بک تست -BackTest- اکسپرت ادوایزر خود افتاد.
بک تست کردن یک استراتژی به معنی آزمایش استراتژی خرید و فروش روی قیمت های قبلی یک یا چند سهم یا اوراق مشتقه می باشد.
اولین و مهم ترین خطایی که در بک تست کلیه ی داده های هر سهم یا اوراق مشتقه روی می دهد خطای “سوگیری جان به در برده” است، به این معنی که ما فقط روی سهم یا بازه ی زمانی ای تمرکز کنیم که بک تست با موفقیت انجام شده است و کلیه ی موارد شکست و اصطلاحا FAIL شدن سیستم را از آمارگیری خود حذف کنیم.
این یک خطای مهم و بسیار رایج در بک تست گیری است، مثلا اگر بک تست در تایم 1 دقیقه درست نباشد، آن را از نتیجه ی بک تست حذف می کنیم یا اگر مثلا بک تست روی سهم یا جفت ارز (های) خاصی درست نباشد، آن را از جامعه ی آماری خود خذف می کنیم.
نتیجه این خواهد بود که ما یک یا چند بک تست خیلی خوب داریم با هزاران درصد سود! در حالیکه ده ها و بلکه صدها بک تست با ضرر و زیان 100% را از نتایج خود به راحتی حذف کرده ایم و در کمال سادگی هم فکر می کنیم که بهترین استراتژی و برترین Expert دنیا را خلق کرده ایم. (در واقع ما هم مثل دانشجویی که در مثال بالا آوردیم کلیه ی آمارهای فوتی و مرگ و میر را از جامعه ی آماری خود حذف کرده ایم.)
خطای سوگیری جان به در برده، جلوی دیدن ضرر و زیان در بک تست یک استراتژی مالی را از شما می گیرد، اما این زیان و شکست کاملا واقعی است و به محض پای گذاشتن در دنیای واقعی به سرعت سراغ شما خواهد آمد.
خطای “سوگیری جان بدر برده” در بازار مالی اشخاص فراوانی را بیچاره کرده است و متاسفانه همچنان به قربانی گرفتن مشغول است. مراقب خطای سوگیری جان بدر برده در معاملات و زندگی خود باشید.
البته که ایجاد یک بک تست که کاملا عاری از خطای “سوگیری جان بدربرده” باشد، کار بسیار سختی است.
اما آیا این کار اصولا شدنی است؟ و اگر بله چگونه؟