ویرگول
ورودثبت نام
مریم ترابی
مریم ترابی
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

درباره کتاب ارتداد

تاریخ شروع: ۱۹ تیر

تاریخ پایان: ۲۳ تیر

امتیاز: ۴.۹

بریده کتاب
شب پیش، ما شاد بودیم و هیجان زده. دریا بلند می خندید. گونه هایش گل انداخته بود. تو را در آغوش می‌فشرد و تو هم می خندیدی. ده روز از دوازدهم بهمن، از برگشتن امام، می گذشت.

ده شب، هر شب بوی اسپند و عود کوچه ها را معطر می کرد. اما صبح روز بعد، آن صبح بارانی، با ابرهایی که بوی حادثه می‌داد، بلور رؤیاهای ما تکه تکه شد.
همان صبحی که دریا سراسیمه به خانه وارد شد و گفت امام را شبانه از مدرسهٔ رفاه دزدید هاند و هر کسی را که آن اطراف بوده با خود برده اند.
همان صبح وحشتناک، صبح بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت، که در فاصلهٔ چهارراه سرچشمه تا پل چوبی و از آن سو تا توپخانه و سیروس، و سرتاسر خیابان شهناز هر جنبنده‌ای را با تیر می‌زدند.
همان صبح که احمد تیر خورد و دریا از پیچ کوچه او را دیده بود که به خود می‌پیچد و جان می دهد. همان صبح که گویندهٔ رادیو، خشک و رسمی و لرزان، خبر حکومت نظامی را  اعلام کرد و بعد تند و تند ترانه به هم چسباند.
ما همه نابخت یار بودیم. ماجرا برای ما تمام شده بود. پیروزی، درست در کوتاه ترین فاصله، از دست های ما سُر خورد و افتاد در چاهی که انتهایش ناپیدا بود.
خبر آن قدر تکان دهنده بود که ناپدید شدن ده ها نفر از دوستانمان را از یاد برده بودیم.
همه، به دستور ارتش، حبس خانگی بودند. حتی شب، کسی جرئت گفتن الله اکبر نداشت. حادثه، پرحجم، بزرگ تر از حجم درک ما، حتی بزرگ تر از فهم تاریخ، رخ داده بود. دریا از همان روز دیگر آرام نشد.
اما هنوز دریا بود و من او را می شناختم و او هنوز طاقت شنیدن گریهٔ تو را نداشت و تو را در آغوش می فشرد. تا خردادماه؛ تا آن نیمه شب لعنتی...

تا حالا شده به این فکر کنید یا بهتون گفته باشن که اگر در سال ۵۷ انقلاب نمیشد چی میشد؟ چه اشکالی داشت که اگر شاه همچنان بود؟ اگر امام و نهضتش شکست میخورد چه اتفاقی میوفتاد؟

این کتاب ارتداد در مورد اینه. انقلاب شکست میخوره و شاهی که فرار کرده بود به مملکت برمیگرده. امام در راه رسیدن به بیمارستان سکته میکنن و اسرائیل در سراسر ایران جولان میده، ایران تجزیه میشه و کشور بخاطر وجود کارهای بیوه‌ی شاه، فرح، به فساد و فحشایی مبتلا میشه تا صدای اعتراض دیگر به چشم نخوره ولی....

هیچوقت فکر نمیکردم که اگه وسط پروسه ی اعتراضی مردمی که به عملکرد و کلا نظام و دولت شاه داشتن یهو امام خمینی که رهبر مملکت هست بمیرن. یه چیزی مانع شده، یه چیزی که با چشم زمینی زیاد متوجهش نمیشی بلکه اونو باید با چشم دل ببینی که خدا وقتی کسیو میفرسته تا به وسیله اون اوضاعمون رو تغییر بدیم پس نگهبان هایی هم برای حفظ جانش تعیین کرده. خودش مراقب این شخص هست. واقعا اگه امام به هدفش نمیرسید وضعیت الان مملکتمون چی میشد؟ این حرف امام رو قبول دارم که گفتن ما مأمور به تکلیفیم نه مأمور به نتیجه. یعنی در هر کجا و در هر لحظه و هر موقعیتی که هستیم باید همون وظیفه ای که داریم رو جامه عمل بپوشونیم و فقط همونو انجام بدیم. ممکنه 10، 50 سال دیگه به نتیجه برسه یا ممکنه همین فردا مارو به موفقیت برسونه ولی ما عمرمون به اون موقع قد نده. لذا همون واجب رو همون موقع انجام بدیم.

کتاب معرکه‌ای هست حتما بخونید. یامین پور رو هم فکر کنم بشناسید. ایده‌ی کتاب بسیار جذاب بود. بنظرم زاویه دیدی که در کتاب وجود داره حالا نسبت به شاه و دستگاهش و از اونور به امام و انقلاب خیلی تمیز داره میگه که من طرف انقلابم ولی بهتون یه افق روشنی نشون میدم که ببینید اگه انقلاب نمیشد چی میشد.

البته باید بگم یسری از گفتگوهای داخل کتاب اگه پرداخت بهتری داشت بهتر بود. چون اینجوری بود که من گم میشدم و نمیفهمیدم منظور چیه.

از اونور حسم نسبت به اون برخوردهای کلامی و فضاسازی ها آدمو یاد سریال پروانه میندازه. شما هم همینطوری بودید؟

آیدی کانال تلگرامی kakaooeet@

این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته‌ام.

کتاب ارتداد
کتاب ارتداد


امام خمینیچالش مرور نویسی فراکتابفراکتابوحید یامین پورانقلاب
عاشق کتاب خوندن و هدیه گرفتن آیدی کانال در تلگرام @kakaooeet
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید