ویرگول
ورودثبت نام
مریم ترابی
مریم ترابی
خواندن ۴ دقیقه·۷ ماه پیش

درباره کتاب حجره پریا

نمی دونم کتاب حجره پریا رو چندمین کتاب از حدادپور جهرمی که خوندم به حساب بیارم اما موضوعش اینقدر جذاب بود که دلم خواست طلبه شم.

کتاب در مورد دختری است طلبه سطح یک که در آغاز راه برای رفتن به سطح دو با برادرش مشورت میکنه که باقی درسش رو در قم بگذرونه و نه در شهر خودش. برادرش که تو قم طلبه است به او راهکارهایی ارائه می ده و اونو با مطلع کردن مشکلاتی که میتونه سر راهش قرار بگیره دعوت میکنه که بیاد قم.

دختر داستان ما با جمعی از دوستاش تو یک خانه گرد هم میان تا اونجا باهم زندگی کنن و با همکاری همدیگه در فضای مجازی فردی آتئیست رو که مبانی غلط و افکار موهوم که ذره ای سندیت نداره و اونارو در گروه تلگرامی با چندهزار ممبر به اشتراک میگذاره، زیر سوال ببرند تا اونو متوجه اشتباهش بکنن و یا دیگران رو از این عقاید غلط برگردونن.

اونا خبر ندارن که این ادمین کانال مجازی چجوری آموزش دیده و چه افرادی به او پول، اطلاعات میدن که چکار بکنه و چکار نکنه.

بریده کتاب
در اون موقع با خودم می گفتم: ما الان چی داریم؟ هیچی! حقیقتا هیچی! هیچی تو دست و بالمون نیست! اون از عطا که مفت مفت در رفت ... اون از کت و خشکشویی ... اینم از اسلحه‌ای که مفقود شد ... اینم از هفت تا دختر طلبه زبون بسته بی‌گناه مظلوم که جونشون در خطر هست ... من و امین هم که ویلون و سرگردون ... خط‌های مخابرات هم هیچی ... فقط می‌تونم خدمتشون سلام و خدا قوت عرض کنم!!
به نفس نفس افتاده بودم ... داشت سینم می‌سوخت ... مخصوصا اینکه وقتی عصبی می‌شم، معدم کار دستم می‌ده و سوزش و درد و ... دست به زانو شده بودم ... مثل شیمیاییا نفس می‌کشیدم ... همون لحظه یه دستی روی شونم حس کردم ... مثل برق گرفته‌ها برگشتم و نگاش کردم ... یه روحانی پیرمرد سید اولاد پیغمبر جمع و جور و خوشکلی بود ... گفت: «پسرم طوری شده؟! مشکلی داری؟ اگر حالت خوب نیست، خونه من همین دور و برهاست ... می‌خوای برات آب قند بیارم؟!»
گفتم: «ممنونم پدر جان! گیرم ... خیلی گیرم ... لطفا دعا کنید برامون!» گفت: «اون که هممون گیر هستیم و مشکلات داریم ... توکلت به خدا باشه ... زن و بچه هم داری؟!» با لبخند گفتم: «آره حاج آقا !» گفت :«ماشالله ... آفرین ... چند تا؟!» گفتم: «چند تا چی؟ چند تا زن؟!»
گفت: «نه ... اون که گمون نکنم عرضش داشته باشی بیشتر از یکی بگیری! چند تا بچه داری؟!» خندم گرفت... میفهمین؟! خنده! توی اون هیری بیری... وسط عملیات... یه پیرمرد آخوند سید خوشکل منو خندوند...گفتم: «حق با شماست... دو تا بچه دارم! راستی حاج آقا چرا تک همسری را ربطش میدن به عرضه نداشتن؟!»
با مزاح بهم گفت: «خب معلومه الحمدلله حالت بهتر شد... تا اسم چند همسری اومد، لپات گل انداخت!»خندیدم و گفتم: «ای بابا! حاج آقا از ما گذشته دیگه! کلا پرسیدم!» گفت: «ازدواج مجدد و چند همسری رو برای مردای شیعه ایرانی جماعت بد جلوه دادن... چرا ؟ چون معنی بعضی کلمات برای خانما بد جلوه کرده و بد توضیح دادن! جوری شده که زن ها فکر می کنند خیانت محسوب میشه! در صورتی که معنی خیانت این نیست و اصلا خیانت یه معنی دیگه میده! کسانی که پشت سر مردهای چند همسره حرف میزنن و بدیشون را میگن، باید فردای قیامت جواب پس بدن!» با شیطنت و خنده گفتم: «دقیقا حق با شماست! خدا لعنتشون کنه الهی ...

محمد، شخصیت ثابت کتاب های حدادپور جهرمی این بار به سراغ این طلبه ها می آد چرا که مسأله ای که دنبال حلش هست به این دخترا هم ربط داره.

واژه آتئیست از اون کلمه هایی بود که من تا اون موقع اطلاعات زیادی ازش نداشتم و این کتاب به من کمک کرد بدونم این عقیده باطل هم وجود داره، عقیده ای که در این دوره و زمانه عین قارچ در ذهن خیلی از جوان ها و نوجوان ها رشد می کنه.

ادمین کانال تلگرامی رفته رفته به یکی از این دختران طلبه علاقه مند میشه و با دونستن اینکه کجا زندگی میکنه راهی قم می شه ولی خبر نداره که اون سیستمی که به او خوراک مغزی و پولی میداده هم پیگیر اوضاعش بودن و او رو تعقیب می کنن.

جامعه طلاب امیده که اینجوری بروز باشن و مشکلات روز جامعه رو که خیلی موریانه مانند به تن و فکر جوانان می نشینه بشناسن و خیلی سریع تر به فکر برطرف کردن اون بیوفتن تا جامعه اصلاح بشه، یعنی همون پیشگیری بهتر از درمان. جامعه ای که نیروی جوانش عنصر مهمی براش بحساب می آد.

کتاب حجره پریا
کتاب حجره پریا

این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته‌ام.


فضای مجازیکتابچالش مرور نویسی فراکتابفراکتابآتئیست
عاشق کتاب خوندن و هدیه گرفتن آیدی کانال در تلگرام @kakaooeet
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید