سخنرانی که شرکت میکردم خانومی که سخنران بود مطالبی میگفت از تاریخ صدر اسلام که برای من جذابیت بسیار زیادی داشت اونقدر جذاب بود که دوست داشتم زمانش زیاد بشه. برام سوال بود که خانومه مطالب رو از کجا میگیره و خب خودم تحقیق کردم و در آخر رسیدم به کتاب آقای طائب یعنی دشمن شدید
کتاب دشمن شدید 1 میاد و از زمان حضرت آدم شروع میکنه تا به زمان حضرت علی نقش یهود رو در تاریخ بیان میکنه. هنوز که هنوزه خیلیا اعتقاد بر این دارن که پیامبر اکرم وفات یافتن در صورتی که منابع مستدل میگه که ایشونو با زهر به شهادت رسوندن. کم کم و در زمان بسیار طولانی که خیلی حالا تو چشم نباشه
حالا قبل تر از اونم نکاتی هست که حائز اهمیته یکیش مثلا پیدا کردن آن شخصی که تو کتاباشون بهش اشاره شده با ذکر جزئیات که مثلا چه نشونه ای داره. حضرت محمد(ص) از قبل به دنیا اومدنشون قوم یهود در به در دنبالش بودن و اطلاع داشتن که این فرد کیه. گذشت و ایشون به دنیا آمد قوم یهود که برای پیدا کردن همچین شخصیتی انتظار میکشید هم متوجه شدن. حضرت از همان بچگی پدربزرگ و عموی ایشون خیلی مراقبش بودن و خب این قوم حتی از برداشتن حامیان پیامبر ابا نداشت و حتی مثلا مادرشونم دیگه امن نبود که تو مکه بالاسر فرزندشون باشن لذا درد غربت رو به جون خریدن تا بچه شون سالم بمونه و اون فرزندو به دایهای سپردن
اما قوم یهود اهل کوتاه اومدن نبودن و دست به ترورهای زیادی هستن که از اونا میتونیم به ترور حامیان پیامبر مثل هاشم و عبدالله و عبدالمطلب اشاره کنیم
بریده کتاب:
یک. ترور هاشم
حضرت هاشم جد اعلای پیامبر صلیاللهعلیهوآله، مکی بود، اما قبرش در غزه فلسطین است. ایشان از مکه برای تجارت به سوی شام خارج شد و در یثرب مهمان رئیس یکی از قبایل مستقر در مدینه به نام عمرو بن زید بن لبید خزرجی گردید. هاشم با سلمی، دختر عمرو، ازدواج کرد و او را به مکه برد. وقتی سلمی حامله شد، طبق شرطی که هنگام ازدواج کرده بودند، هاشم او را برای وضع حمل، به نزد خانوادهاش در یثرب بازگرداند و خود از آنجا برای تجارت به شام رفت. او هنگام رفتن به سفر، به همسرش گفت: «احتمال دارد از این سفر بازنگردم. خداوند به تو پسری خواهد داد؛ از او بسیار نگهداری کن.»
هاشم به غزه رفت و پس از پایان تجارت، آهنگ بازگشت کرد. اما همان شب، به ناگاه بیمار شد. پس اصحابش را فراخواند و گفت: به مکه بازگردید. به مدینه که رسیدید، همسرم را سلام برسانید و درباره فرزندم که از او متولد خواهد شد، سفارش کنید؛ به او بگویید که این فرزند، بزرگترین دغدغه من است. سپس قلم و کاغذی خواست و وصیتنامهای نوشت که بخش عمدهای از آن، در سفارش به پاسداری از فرزند و اشتیاقش به زیارت او بود.
نکتهای که وجود داره اینه که تلاش قوم یهود فقط به دوران کودکی پیامبر ختم نمیشه بلکه ردپای اونا حتی تا جنگ های پیامبر هم دیده میشه مثلا یکی از جنگ هایی که ویژه باید بهش نگاه کرد جنگ تبوک هست که خب نتیجه اونی نبود که باید میشد. همون جنگی که راه رسیدن به قدس بود
لفظ ایرادهای بنی اسرائیل هم که احیانا به گوشتون خورده و پیامبر اولوالعزم هم کم از دست این قوم اذیت نشد.
بریده کتاب
موسی علیهالسلام به یهودیان خبر آمدن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را داده بود. اینان از قیافه، پدر، مادر و نسل او آگاه بودند و گنجینهای از اطلاعات را در اختیار داشتند. علم چهرهشناسی نیز که از موسی علیهالسلام آموخته بودند، نسل به نسل در آنان منتقل شده بود. با این اطلاعات، هاشم در چشم آنها آشنا بود و به خوبی میدانستند که پیامبر آخرالزمان، از نسل اوست. اما تیرشان دیر به هدف خورد و هنگامی هاشم ترور شد که نطفه عبدالمطلب بسته شده بود.
پیامبر عزیز ما یعنی حضرت خاتم از نسل بنی اسرائیل نیست، از نسل اسحاق نیست و از نسل اسماعیله و این به زعم من اونارو در این حد وقیح کرده بوده که حتی از کشتن پیامبر ابایی نداشته باشن که چرا نباید منجی (حضرت خاتم) از نسل ما باشه و خب این از طرح های خدا بود. نژادپرستی عجیب رخنه کرده بوده تو این قوم
این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.