مریم ترابی
مریم ترابی
خواندن ۳ دقیقه·۹ ماه پیش

درباره کتاب زن آقا

اگه طلبه هستید یا علاقه مند به دانستن اینکه تو زندگی طلبه ها چی می گذره میتونید این کتاب زن آقا رو بخونید. کتابی از جنس تبلیغ دین و زندگی ساده طلبه ای جوان که هر چند وقت به چند وقت به مناطقی از این کشورمون سفر میکنن تا دمی اونجا بگذرونن و اون طلبه آقا بتونه تبلیغ دین کنه و یا حالا برنامه های خاصی که داره. بعضیا بر این باورن که طلبه ها یا پول الکی میگیرن یا اصلا کار فرهنگی نمیکنن خب این کتاب گوشه ای این فعالیت هارو نشون میده اما اینو بگم که محوریت کتاب اکثرش کارهای خانم ایشون (دیگه از اسم کتاب پیداست که کتاب رو چه شخصیتی پیش میبره) و حالا گفتار و رفتار همسایه هاست. و مطلب خیلی خیلی زیادی از سمت آقا دیده نمیشه.

بریده کتاب
ظهر بود. قبل از نماز در زدند. پیرزن آبله رویی بود. گیس های حنا بسته اش را از وسط باز کرده بود. جثه درشتی داشت. چادرش را به گردن بسته و یک آفتابه روی دوش گرفته بود.
فهمیدن حرف هایش از بقیه راحت تر بود. واضح و کم لهجه صحبت می کرد. جلوی در می خواست دستم را ببوسد که اجازه ندادم. اخم هایش را کشید توی هم و گفت حتما توی گوش سیدعلی باد رفته یا بهش بو خورده و یک سری تشخیص هایی که ازش سر در نمی آوردم.
آفتابه را داد دستم و گفت:«این کریشکه! بچه را می بری حمام. خوب سر و بدنش رو می شوری. آخرِ کار این آفتابه رو می ریزی روی تمام بدنش. فهمیدی؟» اسمش چقدر هندی بود. و هند چقدر به جادو و این جور خرافات نزدیک.
لابد یک جوری آن محلول به جادو و جنبل مرتبط بود. توی آفتابه را نگاه کردم. آب سیاهی لب پَر می زد. بوی عجیب و تلخی داشت. ترکیب پودر بال مگس با استخوان مارمولک آفریقایی و خون پشه!؟ تصورش هم چندش آور بود.

تو ماه رمضون (کدوم سال بود دقیقا؟؟؟) که دم افطار برنامه ای ویژه ترتیب داده بودن این زوج هم به اونجا اومدن پس اگه اون برنامه رو دیدید ممکنه با واژه زن آقا یا کتابشون آشنا شده باشید (شایدم نباشید) اشکالی نداره چون میتونید سرچ بزنید و چهره نویسنده و همسرشون رو ببینید.

یادمه وقتی این کتابو میخوندم و بعد تمومش کردم زیاد از یسری رفتارها خوشم نیومد. به دلم نمی نشست. انگار من قاطی نمیشدم باهاشون. فضاسازی اون محلی که رفته بودن جذاب بود، مردمشون مخصوصا و بعضی از کارهایی که میکردن بی ریا بودنشونو نشون میداد.

عکس هایی که در پایان کتاب وجود داره هم خوب بود. مثلا یکیش بستن اون عمامه که یاخدا یعنی اینقدر پارچه بود؟ فکر کنم 3 متر باشه.

یکی از چیزهایی که حالا یادمه از کتاب شلوغ بازی دخترکوچولوهاست تو مسجد تو شبهای ماه رمضون که صدای یسری از خانمای مجلس رو درمیاره و از نظر من این بزرگ ها هستن که باید صبوری به خرج بدن و سعه صدر بالا داشته باشن که نکنه با یه اخمی، نچ نچی، دعوایی اون بچه ذهنیتش از مسجد بهم بریزه و دیگه فراری بشه.

من این کتابو به اونایی که (ندیده و نشناخته) گارد ویژه ای نسبت به زندگی طلاب دارن و طرز فکر منفی نسبت به این بخش جامعه تو ذهنشون جولان میده معرفی میکنم. باشد که رستگار شوید.

کتاب زن آقا
کتاب زن آقا

این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته‌ام.

کتابطلبهچالش مرور نویسی فراکتابفراکتابروستا
عاشق کتاب خوندن و هدیه گرفتن آیدی کانال در تلگرام @kakaooeet
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید