ویرگول
ورودثبت نام
مریم ترابی
مریم ترابی
خواندن ۳ دقیقه·۹ ماه پیش

درباره کتاب زیتون سرخ

کتاب زیتون سرخ
کتاب زیتون سرخ

تاریخ شروع: ۲۳ آبان

تاریخ پایان: ۲۵ آبان

امتیاز: ۳

این کتاب زیتون سرخ روایت زندگی ناهید یوسفیان همسر شهید علی امینیه

این خانم بچه که بود هوش زیادی رو در زمینه ریاضی داشت، اما تا کلاس فکر کنم ۴ام خوندن و نوشتن ضعف داشت، جوری بود که وقتی یک مساله ریاضی برای کلاس گفتن بدون اینک یادداشت کنه سریع حل کرد، از همونجا معلم ضعفشو دید و باهاش کار کرد، این خانم در آخر در رشته فیزیک هسته ای درس خوند و در اون زمان ینی سال ۵۶ اولین شخصی در جهان بود که درباره فاز آلفای ازت (کریستال گرافی) کار کرد و در لهستان قرار بود بره در موردش دفاع کنه که از طرف دولت ایران با خروجش مخالفت کردن و استادش اینکارو کرد

کم کم در زمینه فیزیک اتمی پیش رفت و ....

چیزی که جالبه اینه که این خانم جزو چریک های فدایی خلق بود که بعد یک مدتی ازشون جدا میشه

اتفاق وحشتناکی براشون پیش میاد تو اهواز که باعث میشه همسرشون شهید بشه

تو تاکسی نشسته بودن که یهو خمپاره به باک ماشین میخوره و تو این حادثه پای چپ بچه یکساله و خورده‌ایشون قطع میشه، ترکش به سر شهید میخوره که تیکه ای از مغز ایشون بیرون میریزه و بهش میگن بعدا که اگه زنده بمونه یا فلج میشه یا دیوونه اما خب چند روز بعد شهید میشن، مسافرای دیگ هم یا سرشون قطع شد یا ....

خودشم به پاهاش و قرنیه چشمش ترکش و خرده شیشه فرو میره و عمل میشه. تو این دوران باردارهم بوده و نمیتونسته برای رادیوگرافی بره و بهش گفتن ممکنه بچه ات مشکل دار به دنیا بیاد و بیا سقطش کن که مخالفت میکنه. مشکلات زیادی پیدا میکنه در آخر که بعد چند صباح با برادر شوهرش ازدواج میکنه. ناهید میتونست به خاطر رشته تحصیلیش بورسیه بگیره و مهاجرت کنه که خب قبول نمیکنه اما پسرش (روزبه) برای ادامه تحصیل به کشورای دیگ میره. ایکیو این پسر هم ۱۴۵ برآورد میشه

بریده ای از کتاب
... خانه ما دو اتاق داشت و حیاط بسیار بزرگی که مادرم در آن مرغ و خروس نگاه می داشت. آن قدر مرغ و خروس داشتیم که شب ها شغال ها به خانه ما حمله می کردند و مرغ ها را با خود می بردند. مادر تصمیم گرفت برای گله مرغ و خروس هایش با آجرهای منازل سازمانی، جا و مکان امنی درست کند تا شغال ها نتوانند شب ها به مرغ ها دستبرد بزنند. حدود یک ماه، من و خواهرهایم همراه پدر و مادرم در تاریکی شب می رفتیم آجردزدی! هرکدام از ما به فراخور توان و زورش آجر برمی داشتیم و به خانه می آوردیم. دایی ام هم به خانه ما آمده بود و در این امر خیر به ما کمک می کرد! بالاخره نگهبانِ آجرها و وسایل ساختمانی از طریق همسایه ها فهمید که چه اتفاقی می افتد.
یک شب که دایی و مادرم رفته بودند آجردزدی، نگهبان با دایی ام درگیر و گلاویز شد. نگهبان با آجر، سر دایی ام را شکست. دایی با سر خونین به خانه برگشت. مادرم بلافاصله به سراغ نگهبان رفت و با لنگه کفش تا جایی که می توانست او را کتک زد. بعد هم تفی روی صورتش انداخت و گفت: «برو شکایت کن و بگو از یک زن کتک خوردم. »

نقطه ضعف: کتاب خیلی از فصلاش ناقص تموم میشد :/

نقاط قوت: عشق به کتاب و فعالیت سیاسی این خانم عالی بود. با اینک راحت میتونست مهاجرت کنه ولی اینکارو به خاطر بچه هاش نکرد.

آیدی کانال تلگرامی kakaooeet@

این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته‌ام.

کتاب زیتونفیزیک هسته‌ایچالش مرور نویسی فراکتابزیتون سرخفراکتاب
عاشق کتاب خوندن و هدیه گرفتن آیدی کانال در تلگرام @kakaooeet
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید