بریده کتاب
نسبت به حکام و زمامدارانتان بیتفاوت نمانید و آنان را به حال خود رها نکنید. این حکامند که اکثریت مردم و عوام از خلایق را به سعادت میرسانند یا به تباهی میکشانند. چرا که عامّه مردم، خواه و ناخواه و دانسته و ندانسته از حکام خود رنگ می گیرند و تأثیر میپذیرند.
پس لحظهای نگاهتان را از حکامتان برندارید و کمتر از آنی، این دو سلاح برنده و این دو نعمت تعیینکننده _امر به معروف و نهی از منکر _ را زمین نگذارید.
چه اگر چنین کنید _ یعنی این دو سلاح را به دست فراموشی بسپارید _ چنانکه پدرم امیر مؤمنان میفرمود: «خداوند بدترین شما را بر شما حاکم خواهد ساخت و زمام امورتان در اختیار شرور ترینتان قرار خواهد گرفت و خواری و ذلت، سرنوشت محتومتان خواهد بود.
تو کتاب سربلند که در مورد شهید حججی هست از کتاب خوندن شهید خیلی خوشحال شدم. تو اون کتاب، کتاب هایی رو معرفی کرد که من رفتم و اونارو امانت گرفتم برای خوندن. یکی از اونا کتاب سقای آب و ادب بود.
این کتاب در مورد یه شخصیت بزرگواریه که برادر امام حسین (ع) هم هست. شخصی به نام حضرت ابوالفضل العباس. در مورد این شخص حرف ها و سخن ها زیاده و فراوان. اینکه مادر ایشون چه کسی هستن و خوابشون در مورد تولد قمر بنی هاشم تا حالا حتما به گوشتون خورده. ولی اینجا و تو این کتاب قراره از زبان چند نفر در مورد ایشون بدونیم.
احساس خیلی خوبی داشتم از خوندن این کتاب مخصوصا زمانی که تو دشت کربلا بودن و هنوز شهید نشده بودن یا اونجایی که بانو امکلثوم ازشون آب میخواست و ایشون خب سقای آب و ادب میرن که برای اهل حرم و خیمه آب بیارن و دشمن ملعون هجوم میارن به سمتشون.
زمانی که امام حسین به بالین برادرشون میرن و تا لحظه شهادت بالاسرشون میشینن، حضرت دوست نداره مولاشو تنها بزاره وقتی حضرت زهرا میان تا ایشونو به بهشت برین مشایعت کنن حضرت این منظور رو میرسونن که بهشت یعنی کنار حسین بودن ولی امام حسین (ع) به ایشون میگن باید بری که من بتونم کاری که باید انجام بدم رو انجام بدم.
کتاب خیلی زیباییه. حس عشق و علاقه نسبت به حضرت عباس در کتاب موج میخوره.
بریده کتاب
امر به معروف و نهی از منکر، حقی است که خداوند متعال به امّت اسلام، عطا فرموده تا حکام و زمامدارانش را در مسیر صلاح و سداد و عدالت نگاه دارند و مراقبت کنند. و در صورت بروز انحراف و ارتکاب خلاف، با عزت و اقتدار به انذار و اصلاحشان بپردازند. این حق، توسط جدم پیامبر اکرم، تبیین شد و توسط پدرم علیبن ابیطالب جامۀ عمل پوشید.
اما... امّا از این پس، بدل به تکلیف خواهد شد. و آنان که مرا امام خود می دانند و تبعیت از مرا فریضه میشمرند، در چنین شرایطی موظفند که همانند من عمل کنند.
"وَ لَکُمْ فِیَّ اُسْوَة."
اگر موفق شوند که آنان را از خلاف و انحراف و ظلم و اجحاف باز دارند که به تکلیف خود عمل کرده اند و خیر و سعادت هر دو جهان را به کف آورده اند. و اگر موفق نشدند، حق ندارند که تن به ذلت دهند و دست بیعت در دست ستمگران بگذارند.
مادر بزرگوارشون، بانو امالبنین که این چهار پسر رو تربیت کردن تا در راه حسین عبد مولا باشن، وقتی خودشون بخاطر فرزندان حضرت فاطمه زهرا از اسمشون گذشتن پسرانشون از خودشون نگذرن؟ تربیت مادری اینجا خیلی قشنگ دیده میشه.
سقای آب و ادب، حضرت عباس که وقتی شمر ملعون براشون امان نامه آورد با خودشون گفتن که من چیکار کردم که این ملعون باید برام امان نامه بیاره.
سقای آب و ادب فقط اونجا که تا لب فرات رفتن و از اون آب نخوردن چون مولاشون هنوز تشنه بود. آخه مولا تشنه باشه و کسی که در رکابش میجنگه و سرباز لشگرش هست سیراب باشه؟ چشم امید خیلیا به حضرت عباس بود که برگرده و براشون آب بیاره. اون وقتی که مشک آب تیر خورد باید چیکار میکردن بدون دست؟
این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.