ویرگول
ورودثبت نام
مریم ترابی
مریم ترابی
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

درباره کتاب سه کاهن

#کتاب سه کاهن

تاریخ شروع: ۲۱ بهمن

تاریخ پایان: ۲۱ بهمن

امتیاز: ۳.۵

ژانر: مذهبی، تاریخی

تعداد صفحات: ۱۸۴

بریده کتاب
حارث گردن می کشد. آن میان حاطب پیدا نیست. جلوی یکی از خیمه ها مردان غریبه دارند به سر و روی بچه ای دست می کشند. چون طبیبان، جثه های کوچک و نحیف و لخت بچه ها را از فرق سر تا پنجۀ پا لمس می کنند. انگار بیماری نادری یافته باشند، پوست تن تیرۀ بچه ها را وجب به وجب می جورند. از بچه ای به بچه ای دیگر. خشکه آبی کم بود، بیماری هم سر از قشلاق بنی سعد درآورده. مردانِ رنگی خیمه به خیمه می روند و بچه ها هلهله کنان به دنبالشان، و از پی آن ها غلام و اسب هاشان. معلوم نیست بچه ها دنبال آن ها افتاده اند یا آن ها دنبال بچه ها. غلام ترکه ای و شبق گون است، قدبلند و موی تراشیده. حلقه ای مسین در گوش دارد.
... کاهنان، به یک یکِ خیمه ها سرک می کشند. اگر خیمه ای خالی باشد، همسایه اش را خوانده پرس وجویی می کنند، بعد می روند سروقتِ خیمۀ بعدی. «شوم است، شوم.» «نشان کردۀ اجنّه است.» کم کم هول و هراس جماعت بالا می گیرد. چو افتاده که مردان رنگی دنبال پسربچه ای جن زده می گردند. زن های قبیله، به پچ پچه می گویند: «نکند جن گیرها نتوانند پیدایش کنند؟» یکی یکی هراسان دست پسربچه هاشان را می کشند و به اجبار نشان غربیه ها می دهند تا خاطرجمع شوند که بچۀ آن ها جنّی نیست.

این کتاب سه کاهن قراره شمارو اندکی با کودکی حضرت محمد(ص) آشنا کنه. آنجا که آمنه شیری ندارن و از بین اون همه زنی که میان تا به بچه تازه متولد شده شیر بدن قرعه به نام زنی میخوره به اسم حلیمه

این کتاب در مورد حلیمه است، در مورد حارث، شوهرشه، در مورد عشیره بنی سعد هست که از بعد قبول محمد(ص) این زوج مورد حسادت حتی خواهر و برادراشون قرار میگیرن. چرا؟ به خاطر اینکه چون زمان قطحی بوده و یسری از خانوارها تو این عشیره حتی بزهاشون شیر نداشتن به برکت وجود این طفل نعمت سرازیر خانواده حارث و حلیمه میشه و این سبب میشه که حسادت بشینه رو دل بقیه.

بعد از مدتی سروکله سه کاهن #یهودی پیدا میشه که دور از چشم حلیمه بدن محمد(ص) رو وارسی میکنن به دنبال نشانه‌ای که در پیشگویی ها و در کتاب های مقدسشون اومده. وقتی اونو در پشت بدن طفل پیدا میکنن با دادن طلا، جواهرات، ابریشم و ... به این خانواده قصد دارن کودک را از اونا بگیرن. حارث رفته‌رفته نرم میشه و میخواد که با دادن کودک حداقل از دشمنی های اهل عشیره نسبت به خودشون کم کنه. اما حلیمه راضی نمیشه و چون بیشتر از بچه‌های دیگه به این طفل وابسته شده و نسبت بهش عشق زیادی داره مجبور به فرار میشه. بچه‌هاشو میزاره و با محمد(ص) راهی مکه میشه تا امانتی که بهش دادن رو برگردونه به صاحبش. از اونور غلام کاهن‌ها و حارث میوفتن دنبال بچه که بگیرنش...

یه نکته‌ای بود تو کتاب من وقتی خوندم گفتم الهی بگردم. چی بود؟ تو این قبیله معمولا حرزی، تعویذی به خودشون اویزون میکردن برای دور کردن اجنه و این چیزا. بعد برای محمد(ص) هم خیلی به حارث فشار میاوردن که باید داشته باشه بلاخره حلیمه بهش گفت بیا خودت امتحان کن. یجا که محمد(ص) نشسته بود و حواسش نبود اومدن انداختن گردنش هنوز به پوستش تماس پیدا نکرده میکند اونو مینداختش. چندبار که امتحان کردن دیدن نمیتونن.

معجزاتی که تو کتاب گفته میشه اصلا یجوری روحتو، قلبتو لمس میکنه که بیشتر از قبل عاشق و شیفته پیامبر میشی و اینو میفهمی که پیامبرو چجوری خدا از شر گزند، حسد، بلایای دشمنان حفظ کرد

آیدی کانال تلگرامی kakaooeet@

این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته‌ام

کتاب سه کاهن
کتاب سه کاهن


کتابحضرت محمدچالش مرور نویسی فراکتابفراکتابیهود
عاشق کتاب خوندن و هدیه گرفتن آیدی کانال در تلگرام @kakaooeet
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید