تاریخ پایان: ۲۶ آذر امتیاز: ۳
بریده کتاب
ام ایمن از ابتدای کودکی پیامبر میدانست که ایشان روزی پیامبر خواهد شد. او برای فضه از دسیسههای یهود گفت که سالها از ظهور و هجرت ایشان به یثرب که اکنون مدینه النبی نام داشت اطلاع داشتهاند و از سالیان دور در آنجا ساکن شدهاند ولی به مرور از نیتشان برگشتند و درگیر تجارت و ربا شدند. فضه به یاد سخنان مردم مدینه افتاد. او بارها در میانه بحثها و گفت و گوهای آنها در کوچه و بازار شنیده بود که یهودیان را عامل فتنهها و جنگهای خانوادگی و قبیلهای میانشان میدانستند.
یهودیان در زمان جنگ خندق به عمد در مدینه ماندگار شده بودند تا از پشت سر به پیامبر و یارانشان که در حال جنگ با کفار مکه و دیگر مشرکان بودند، حمله کنند. ام ایمن با زبان شیرینش و با همان شور و حرارت از خاطرات ازدواجش میگفت. فضه ناگاه به خودش آمد و دوباره به صحبتهای ام ایمن گوش سپرد.
اولش که کتاب شبیه مریم رو میخوندم و اسارت مریم رو دیدم یاد کتاب #ناتا افتادم. کمی شبیه بهم بود. مریم مسیحی بود بعد اسارت سروکارش به حبشه افتاد. اونجا مواظب نوهی پادشاه بود بعد اینک موجب حسادت یسریا شد، زیرآبشو زدن و پادشاه هم این دختر و یکی دیگرو به عنوان کنیز به پیامبر بخشید. جعفربنابیطالب این هدایارو قرار بود برسونه به دست پیامبر. اینم بگم که مریم خیلی دلش میخواست فرار کنه و برده و کنیز کسی نشه. تنها کسی که نگرانش بود حوریه بود و بخاطر همون زیادی دست دست میکرد.
وقتی به خونه ی حضرت زهرا رفت و متوجه شد اونجا آزادی داره باعث شگفتیش شد. سلمان با دیدن صلیب تو گردن مریم از مسلمون شدن بهش گفت ولی اون زیاد میلی نداشت به مسلمون شدن اما با تردید شهادتین رو گفت و این قرارو با خودش گذاشت که اگه خوشش نیومد به دین خودش برمیگرده اما وقتی خادمه حضرت زهرا شد و اصل دین رو به واسطه رفتارهای اهل بیت دید این بار با راهنمایی حضرت زهرا و با رغبت شهادتین رو گفت... تسلط کامل بانو فضّه به قرآن باعث شده بود که اگه کسی ازش سوالی پرسید یا حرفی خواست بزنه با آیات قران باهاشون حرف بزنه. اینم به مدد خادمی حضرت زهرا بود. معلمشون حضرت زهرا بود. تو این کتاب در مورد فتح خیبر هم میخونید.
یه خاطره خیلی زیبا تو کتاب هست که بگم: زمانی که ماه رمضون بوده و اهالی خانه وحی به ترتیب پیامبر رو برای افطار به خونه دعوت میکنن و پیامبر هر روز مهمون اون میشه فضه که خیلی دوست داشته پیامبر رو دعوت کنه به اون خونه میرن و از پیامبر درخواست میکنن و پیامبرم با روی خوش قبول میکنن. میگذره و زمان افطار میشه. فضه نگرانه که پیامبر نیاد ولی جبرئیل برای پیامبر پیام میاره که برو به خانه فاطمه (س) که فضه نگرانه. وقتی پیامبر اونجا میرسن فضه نمیدونه با چی باید از ایشون پذیرایی کنه. دست به دعا برمیداره و از خدا میخواد بهش کمک کنه و غذاهای بهشتی از سمت خداوند برای ایشون فراهم میشه که بعدا وقتی پیامبر متوجه میشن به مقام فضه اشاره میکنن که مثل مقام حضرت مریم هست.
آیدی کانال تلگرامی kakaooeet@
این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام