تاریخ پایان: ۶ تیر
امتیاز: ۴.۵
بریده کتاب
روی سکویی میان بازاری بزرگ ایستاده ام؛ با پاهایی تاول زده، دستانی که طناب رویش جا انداخته و روحی که از بس رنج کشیده است، دیگر یارای همراهی با جسمم را ندارد. هر آن حس می کنم نفسهای آخرینم را می کشم.
چشمانم را می بندم و منتظر دالان نور می مانم؛ اما با ضربۀ محکم شلاق که به ساق پایم می خورد، می فهمم محکومم به ادامۀ زندگی در این تاریکی؛ در سرزمینی که مردانش غیر از شمشیر، خون و خشم، چیزی دیگر را ندیده اند؛ و زنانش، مثل همۀ زنان دنیا، فقط رنج کشیده، کتک خورده و زایمان کرده اند. بعید میدانم دراین سرزمین، دستی موهای دخترکی را نوازش کرده باشد.
پوستم از شدت آفتاب سوخته. طبیعت اینجا هم خشن است. آسمان سرزمین من اگر می سوزاند، به جبرانش، باران های سیل آسا هم می بارید.
چند ماه است که به این دیوانه خانه پا گذاشته ام و غیر از خشونت و سختی چیزی ندیده ام؛ دریغ از یک نگاه محبت آمیز، لبخند، و ذره ای انسان بودن. گاه فکر می کنم مردم اینجا حتی از حیوانات هم محبت نیاموخته اند.
مگر می شود آدمیزاد اینقدر سنگدل باشد؟ این چند ماه بیشترین چیزی که حس کرده ام ترس بود و درد؛ گرسنگی هم همراه همیشگی ما برده ها است...
داستان کتاب ناتا از زبان ۲ نفر روایت میشود. بخشی از زبان دختری بَرده که از کشوری دور از خانواده اش خریداری میشود به نام (ناتا که بعدها ماریه خوانده میشود) و بخشی دیگری از زبان دختر سعد بن عباده به نام خوله.
کتاب در دوران جاهلیت بسر میبرد تا اینکه زمزمههای آمدن مردی در لابلای کتاب دیده میشود به نام #محمد (ص). کسی که حرفش مخالفت با برده برداری و احترام گذاشتن به دختران و کنیزان و جلوگیری از تعصبهای قومی و قبیلهای است. مردی که باعث میشود اختلافات اوس و خزرج پایان پیدا کنه. در سفرها سعد بن عباده (رئیس قبیله خزرج) برخوردی با #پیامبر داره و کم کم ازش خوشش میاد. بهحدی که بعد از مدتی مسلمان میشود و دخترش خوله را به عقد مردی مسلمان به نام مالک در میاورد که جزو دوستان حضرت علی است.
ناتا در خانه ی سعد به کنیزی گرفته میشود تا اینک بعد از مدتی خوله او را به خانه خودش که در همسایگی خانه حضرت فاطمه (س) است میبرد. اتاقی در ته حیاط وجود داره که ماریه اونو انتخاب میکنه و توش زندگی میکنه. این اتاق دقیقا هم دیوار خانه حضرت فاطمه (س) است. در کمال تعجب اتاق بدون نور مهتاب و یا نور شمع، روشن است و ماریه شبها به عبادتش (که مسلمون شده) میپردازه بعد از وفات حضرت فاطمه (س) که اتاق دیگر فروغی نداره، متوجه میشن این روشنایی بخاطر محراب عبادتهای حضرت فاطمه (س) بوده که حتی اتاق اونو هم روشن کرده....
در مورد سعد بن عباده هم بگم که بعد از شهادت پیامبر و انتخاب ابوبکر به جای علی، سعد از بیعت کردن خودداری میکنه، مالک هم همینطور. اینکه حالا سعد موافق حضرت علی بوده یا نه رو نمیدونم یا دقیق متوجه نشدم.
یه قسمتی از کتاب هست که حضرت فاطمه (س) بعد اینکه حق امام علی (ع) خورده و غصب میشه میرن در خانه همسایه ها. اونایی که تو غدیر شاهد بودند پیامبر از طرف خداوند چه کسی رو بعد خودشون جانشین تعیین کردن و وقتی حضرت در خانه مالک میرسن خوله در رو روی حضرت میبندن و اون قسمت دردآوره. اینکه چقدر آدم میتونه سر بزنگاه تو روی مولا و سرورش وایسه و ببینه ایشون کارشون دارن ولی تو درو ببندی و بی محلی کنی امیدوارم نه خودم و هیچ کس دیگه این مرحله که خوله رسیده بود نرسیم. ان شاءالله
آیدی کانال تلگرامی kakaooeet@
این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام