بریده کتاب
جُرج گفت: «برای شناخت علی، باید به وجدان خودت مراجعه کنی پدر و تعصب مسیحیت را از خودت دور کنی. علی را با هیچکس قیاس نکنی مگر با خودش.»
کشیش به چشم های جُرج خیره شد و پرسید: «اول به من بگویید چگونه با علی آشنا شدید و چه شد که دربارهی او کتابها نوشتید؟ در حالی که شما یک مسیحی هستید!»
جُرج لبخندی زد و پاسخ داد: «میدانستم این سؤال را خواهی پرسید؛ مثل همهی مسیحیها و نیز مسلمانان که اولین سؤالشان همین است. من در نوجوانی با علی آشنا شدم؛ اول بهواسطهی برادرم فؤاد که شاعر و زبانشناس بزرگی بود. جالب است بدانی که پدرِ سنگتراشم روی سر در خانهمان سنگنوشتهای نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود: لافتی الّا علی، لاسیف الّا ذوالفقار. همهی اعضای خانوادهی ما شیفتهی علی بودند و من از دوازدهسالگی زیر نظر برادرم خواندن نهجالبلاغه را شروع کردم؛ همان کتابی که در تلفن گفتم، سخنان و نامههای علی است و کتاب بسیار فوق العادهای است که بیشتر به کتاب مقدس دینی شبیه است. نهجالبلاغه مرا با اقیانوسی به نام علی آشنا کرد و تا به امروز هرگز از جاذبهی او رهایی نیافتهام. جوانی بیستوهشتساله بودم که کتابِ «امام علی، صدای عدالت انسان» را نوشتم و جالبتر اینکه در کشور لبنان که نیمی از آنان مسلمان هستند، نتوانستم هزینهی چاپ کتاب را تهیه کنم تا اینکه یکی از دوستان کشیشم، هزینهی چاپ کتاب را پرداخت کرد. من امروز اگر اوناسیس هم بودم، بهاندازهای که امروز از برکت نام علی در آرامشم، خوشبخت نبودم؛ چرا که علی بزرگترین ثروت جهان، یعنی نگاه درست به هستی و زندگی را به من آموخت.»
کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند در مورد کشیشیه که در حال دعا و مناجات تو کلیساست و مردم اونجا حضور دارن اما فردی مضطرب وارد میشه و حواس کشیش رو از خطابهها به خودش پرت میکنه. کشیش که با دیدن اون فرد خودش هم اضطراب داره بعد از پایان دعا سعی میکنه تحمل کنه تا ببینه این فرد چه تقاضایی داره. اون مرد پیش کشیش میاد و در مورد کتابی باهاش حرف میزنه به شدت قدیمی و کشیش که کنجکاوه چطور پیداش کرده توضیح میده که چون کشیش علاقه مند به کتاب های قدیمی هست و جمعآوری میکنه برای همین آدرسشو بهش دادن. بعد دیدن کتاب و جلب شدن توجه کشیش باهم قراری میزارن که فردا همین موقع اون فرد که دیگه تابعیتش مشخص شده و تاجیکی هست بیاد و در ازای این کتاب پولی بگیره اما اون فرد از دو آدم میگه که تا کلیسا تعقیبش کردن و میخواد معامله همون لحظه جوش بخوره که خب نمیشه.
زمان میگذره و اون فرد دیگه پیداش نمیشه و سراغ پول نمیاد. کشیش کتاب رو به شخصی که میشناسه و مطمئن هست نشون میده و بعد از اون کتابو به خونه اش میبره.
اوایل کتابی که کشیش از اون فرد گرفته از زبان شخص عمروعاص هست که در مورد حضرت علی، معاویه و دسیسهای که توی جنگ صفین به راه انداختن حرف میزنه. کشیش به زبان عربی مسلطه و از این بابت مشکلی نداره.
چند وقت بعد که به کلیسا سر میزنه اونجارو بهم ریخته میبینه، مطمئن میشه که دنبال اون کتاب اومدن و اون فرد تاجیکی هم جنازه اش تو محل کارش پیدا شده.
کشیش دیگه حس امنیت نداره و پا میشه با همسرش میره بیروت، خونه پسرش و عروسش.
اونجا دوست خودش، جُرج جرداق رو ملاقات میکنه و باهم گفتگوهایی دارن و کتابهایی رو در خصوص حضرت علی به کشیش میده. کشیش مجذوب حضرت علی شده و به فکر فرو میره، تشنه دانستن اطلاعات بیشتری در مورد حضرت علی است. بعد از خوندن اون نسخه کتاب قدیمی حتی به کتاب فروشی هم سر میزنه تا کتابهایی دیگه ای بخره.
قبل از اومدن کشیش به بیروت، اتفاق جالبی برای کشیش میوفته. کشیش حضرت مسیح رو ملاقات میکنه که در آغوشش کودکی قرار داره. حضرت اون کودک رو به کشیش میسپره. میتونید حدس بزنید اون کودک مراد از چه چیزیه؟ درسته. همون نسخه کتاب قدیمی که دست به دست چرخیده تا الان که دست کشیش افتاده.
کتاب رو یبار قبلا خونده بودم و برای بار دوم خوندمش و بازهم بعضی از بخشهایی که از نهجالبلاغه مولا اومده بود برام تازگی داشت. انگار تا حالا نخونده بودمشون. ملموس بودن. چیز عجیب و غریبی ندارن.
کتاب رو میتونید بخونید ولی نباید دانستههاتون در خصوص حضرت علی معطوف به این کتاب باشه و باید دایره اطلاعات خودتونو گسترده کنید ولی به عنوان قدم اول میتونید از این کتاب بهره ببرید.
این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.