تاریخ اتمام: ۷ بهمن
بریده کتاب
قاسم سلیمانی و نیروهایش در آن بیابان ها ماندند و توانستند راه های رفت و آمد آسان اشرار را ببندند، با این روش، عبور و مرور مرزی تا حدود زیادی به کنترل نیروهای ایرانی درآمد ابتکار دیگر فرمانده این بود که نیروهای مردمی را هم فعال کرد تا در آرامش و امنیت منطقه خود سهیم باشند. حالا مردم استان کرمان، سیستان و بلوچستان و جنوب خراسان طعم شیرین امنیت را می چشیدند. وقتی آفتاب شرق ایران مان را روشن می کرد زمین های کشاورزی زیر نور آن برق می زد.
خوشه های طلایی گندم دست در دست نسیم موج برمی داشت. خانواده ها برای جمع آوری محصول دور هم بودند. دیگر نگران از دست دادن همسر و پسرانشان نبودند. نام قاسم سلیمانی از دهانشان نمی افتاد. او زندگی را به شرق ایران برگردانده بود. تولد «زینب» هم در آخرین روزهای تابستان 1376 دوباره طعم شیرین شادی را به خانه کوچک فرمانده مان آورد. شاید این هدیه از دعاهای مردم محروم شرق ایران بود که آفتاب روی مزارع شان می افتاد.
از جلد کتاب مشخصه که شما قراره با شخصیت بزرگواری چون حاج قاسم آشنا بشید. جمله جمله کتاب نامزد گلوله ها شمارو میبره به کودکی، نوجوانی و جوانی و میانسالی و در آخر شهادت سردار. در مورد جایی که ایشون به دنیا اومده میخونید میرسید به جایی در بغداد که قراره خدا این امانتشو پسش بگیره. تربیت سردار خیلی برام جالب بود. مخصوصا اونجایی که سردار در اون سن کم میرن دنبال کار تا بیان و قرض پدرشونو صاف کنن.
نظرشون در مورد دیگر شهدا خیلی جای تامل داره. یا اونجا که ایشون از شهید حسن باقری فرمان میگیرن به جد زیبا بود برام.
راهکار ایشون در سامان دادن به اوضاع اون اوباشی که در شرق کشور نابسامانی به بار آورده بودن باید سرلوحه قرار بگیره در این شرایط و برای همه جوونای بیکار کشور که نمیدونن باید برای آینده شون چیکار کنن وقتی ما اینقدر نفت داریم وقتی کشوری داریم ثروتمند چرا نباید از اون برای آبادانی زندگی مردم و جوون مملکت استفاده کنیم که دلش گرم بشه به زندگی و امید پیدا کنه به ادامه ی راه. وقتی جوون نمیدونه باید با بیکاری چیکار کنه پس بالطبع دنبال ازدواجم نمیره، دنبال سامان دادن زندگیش نمیوفته. به روزمرگی دچار میشه که توش ناامیدی جولان میده. تا دنیا بوده هر کی رفته باید کار اونو یه آدمی ادامه میداده امیدوارم کسانی باشند که روش و رویکرد و ایمان حاج قاسم، دلسوزی ایشون رو نسبت به هم نوع، برای خودشون سرلوحه قرار بدن.
مومن مسئولیت قبول نمیکنه (مسئولیت کشوری منظورمه، نه مسئولیتی مثل ازدواج که از زیرش شونه خالی کنه) چون میدونه چقدر باید اون دنیا بخاطرش جوابگوی خدا باشه ولی وقتی شخص مافوق امر میکنن، میگن تکلیفه تو باید انجام بدی اطاعت میکنن و تا وقتی که به سرانجام نرسوندن از پا نمیشینن و این زیبایی راه مومنه و استواری اون تو راه حق.
یجاهایی دیگه نمیشه ولش کرد حقیقتا🫀 مثلا اونجاهایی که مربوط به آزادسازی سوریه است، شکل گیری حزبالله لبنان، حشدالشعبی عراق، روحیه دادن به احمد شاه مسعود تو افغانستان و کمک رسانیهای حاج قاسم اونم وقتی که موساد و سازمان سیا نفهمیدن چطوری و ...
پیشنهاد میدم، این کتابو بخونید✨
آیدی کانال تلگرامی kakaooeet@
این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام