درباره کتاب وقتی دلی

• گاهی از دل تاریکی هم می شود نوری پدید بیاد، گاهی می شود از دل یک خانواده‌ی به شدت کافر فرزندی به سعادت اخروی برسد. اینها همه می شود البته اگه خدا بخواهد...

کتاب وقتی دلی در مورد پسریه به نام مصعب بن عمیر که پدرش از سران قریشه و بت پرست. پسر داستان ما جزو خانواده ثروتمندی است و از اونجا که خوش بر و رو هم هست مورد توجه خیلی از دخترها قرار میگیره اما این پسر کمتر توجهی به این چیزا داره. با آمدن پیغمبر و دیدن مسلمان ها بالطبع پدر این پسر که جزو قریشی ها هست نسبت به مضامین پیامبر زاویه و گارد میگیرن اما خبر ندارن که پسرشون جذب پیامبر و آئینش شده

این خانواده از خانواده های سرشناس اون منطقه بود و براشون یجورایی ننگ به حساب میاد که فرزندشون به آیین و مسلک خودشون که خداپرستی نبوده پشت کنه بنابراین طبق نظر پیامبر مصعب بن عمیر تقیه پیشه میکنه و مسلمونی خودشو از اهل خانواده پنهان میکنه. نماز خوندنش در خفاست تا کسی بویی نبره. اما تا آخر که نمیتونه پنهان کاری کنه لذا راز مصعب، این پسر رعنا هم پیش خانواده فاش میشه. مادرش که خبردار میشه و این خبر براش گرون تموم میشه مصعب رو تو خونه زندانی میکنه. از اونجایی که اسلام هم اجازه بی احترامی به پدر و مادر رو نمیده مصعب نمیتونه و دوست هم نداره به پدر و مادرش بی احترامی کنه...

در مقابل همچین پسری، این خانواده پسر دیگه ای هم دارن که دقیقا نقطه مقابل مصعب هست و باعث میشه فکر کنی شاید اون پدر لقمه حلالی آورده که روی مصعب (زمانی که در شکم مادرش بوده) اثر مثبت داشته. البته این رو هم بگم غیر این دوتا پسر این خانواده پسر دیگه ای هم دارن که اون یواش یواش داره جذب مصعب میشه

این فرزند رشید آنقدر تو راهی که انتخاب کرده ثابت قدم هست که در نهایت در جنگ احد در لشگر پیامبر حضور پیدا میکنه و در همونجا به فیض شهادت نائل میشه. شهیدی که یه زمانی بهترین لباس‌ها رو می‌پوشیده ولی برای خودش کفن نداره که روی اونو بپوشونن. (دقیق یادم نیست، فکر کنم پیامبر عبای خودشونو روی پیکر مطهر مصعب میندازن).

ماجرای ازدواجش هم بسیار جالبه که بهتره کتابو بخونید. مصعبی که با ایمانه پس باید همسری داشته باشه اونم با ایمانه لذا خدا دختری رو سر راه مصعب قرار میده و در نهایت با هم ازدواج میکنن.

امثال مصعب زیادن. آدم هایی که اگر خدا نظری بهشون بکنه و فطرت این آدما هم پاک مونده باشه به خوشبختی ابدی دست پیدا میکنن. مثلا جناب حر در دشت کربلا که در مقابل امام حسین ادب کرد و در لحظه آخر جناح حق رو به کفر ترجیح داد. اگه شهید ادواردو آنیلی رو بشناسید با خوندن این کتاب هم کماکان یادش میوفتید چون تشابهاتی بین این دو نفر وجود داره. خانواده ثروتمند و مسلمان شدنو ....

هر کتاب اگه روح شمارو لمس کرده باشه و دوستش داشته باشید گاهی با حتی آوردن اسمش یا دیدن جلد روی کتاب یاد داستانی که تو اون هست میوفتید و کنج لبتون یه لبخند قشنگ میاد. با آوردن اسم کتاب وقتی دلی من یاد مصعب بن عمیر میوفتم، یاد جنگ احد، شهادت، سعادت، شهید آنیلی، یاد احترام گذاشتن به مادری که بزرگش کرده ولی مخالف دین مصعب هست، یاد ازدواجش، یاد دشمنی برادرش با او، یاد کفن نداشتنش.

این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته‌ام.