کتاب ویولن زن روی پل رو یه چند باری تو قفسه کتابخونه دیده بودم و وقتی اولش فهمیدم در مورد معتادین و اعتیاده خوشم نیومد و دوست نداشتم برش دارم بخونم اما شاید گفتن شاهکاری که یه نفر برای این کتاب بکار برد باعث شد برای بار آخر که چشمم به کتاب افتاد یه شانس بهش بدم و بخونم.
با دیدن اسم کتاب شاید گمان کنید با کتابی عاشقانه طرف هستید که یه عاشقی رفته باشه رو پل و ویولن بزنه اما اصلا کتاب موضوعش متفاوتتر از اون چیزیه که به ذهنتون خطور کرده باشه (البته اگه پشت کتابو نخونده باشید).
بریده کتاب
- من از بچگی عاشق باران هستم. وقتی باران میبارد، میبینم که روحم از کالبدم خارج میشود، میرود زیر باران. میدود. راه میرود. میخواند. میرقصد. مستانگی میکند. با ذوق و شوقی کودکانه قهقهه سر میدهد. گاه حتی از فرط هیجان و عشق میگرید. عاشقانگیها میکند. خسته که میشود برمیگردد به کالبدم، کاملاً خیس و آبچکان! میلرزد از شوق و شعف و شیطنت. و من این را با تک تک سلولهایم حس میکنم.
نویسنده کتاب یعنی خسرو باباخانی تجربه چندین سال اعتیاد به تریاک و قرص رو داشتن که چندباری قصد میکنن ترک کنن ولی با سوءاستفاده هایی که ازش میشه و ناتوانیاش و راه غلطی که طی میکنه به سرانجام نمیرسه و شکست میخوره. یک شب، شب نوزده ماه رمضان خسرو خودکشی میکنه در خونه ای که هیچکس نیست و لحظهی آخر پسرش به دادش میرسه. فکر کنم دعای جوشن کبیر بود که پخش میشد، حتی این دعا هم مانع از کارش نمیشه. خسرو رو که میبرن بیمارستان همه فکر میکنن مرده که دکتری که حالا اون موقع از شب اصلا شیفت نداشته بخاطر وسیله ای که جا گذاشته بر میگرده و یه دفعه بیمار رو میبینه و در کمال ناباوری میگه زنده است و احیاش میکنه.
بریده کتاب
یاد این شعر افتادم. برایش خواندم:
«چایت را
بنوش
نگران فردایت نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه میماند برای بادها...»
چرا خسرو به این جا رسید؟ باید کتابو خط به خط بخونید و درد بکشید با خسرو تا متوجه بشید چه کارهایی که باعث نابودی روان و آینده انسان نمیشه. اصلا قصد من تطهیر کار فرد و مقدس شمردن خودکشی نیست. خودکشی گناه کبیره است و خود خسرو هم میدونست. حرف و منظور من رسوندن و فهماندن کارهای دیگران و سوءاستفادههاشون وقتی خسرو به جهت دریافت کمک سمتشون میومد که منو نجات بدید ولی اونا به اعتمادش خیانت میکردن بود.
همسر خسرو، طاووس خانم خیلی برای من عجیب بود که یبار پشت نکرد به همسرش و ترکش نکرد و خیلی جاها اون برای کمک به همسرش جلو میوفتاد. و از اون طرف با اینکه خسرو معتاد بود ولی بداخلاقی نداشت اما خب یسری چیزها بود که بخاطر اعتیاد بهش رسیده بود مثلا براش مهم نبود که بچه ۵،۶ ساله رو فرستاده نون بگیره ولی خودش داره مواد میکشه. شاید همسرش باید عصبانیت از خودش نشون میداد که خسرو به خودش بیاد، نمیدونم.
خسرو یه نویسنده است که درگیر اعتیاد شده بعد از نجات از خودکشی با روانشناسی آشنا میشه که از قضا طرفدار کتابهای ایشونه و اینجوری میشه که قراره درددل های خسرو رو بخونید.
آیا خسرو نجات پیدا میکنه؟ بله و حتی باعث نجات بقیه هم میشه کافیه کتابو بخونید.
اما نکات منفی کتاب: از نظر من اون بخش قبض روح و قبض نفس یه ایراد داره. از نظر من روح هست که قبضِ میشه و نه نفس. و اینو تحقیق کردم دیدم درستش کدومه حتما شما هم تحقیق داشته باشید خودتون.
گفتن لفظ خدای من که خیلی آقای میرلوحی (دکتر روانشناس) استفاده میکنه دیگه خیلی لوث هست و بنظرم میتونه بجای این حرف از گفته های بهتری استفاده کنه یا حتی سکوت باشه اون قسمت. (حالا شاید واقعا همچین چیزی بوده)
در کل کتاب خیلی خوبی بود، من مطالب مفیدی ازش یاد گرفتم و دوستش داشتم. از اون کتابا بود که یه روزه تموم کردم و خوشحالم انتخابم غلط نبوده.
اگه فرد معتادی دوروبرتون هست خوندن این کتاب رو لطف کنید بخونید یا بدید اطرافیان نزدیکش مطالعه کنن تا بهتر به درمانش کمک کنن.
این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.