با تقریب خوبی میتونم بگم برای همه ماها پیش اومده که وقتی یه هدفی داشتیم و میخواستیم از برای رسیدن به اون هدف برنامه ریزی کنیم، یه مقدار رویابافی کردیم. مثلا ۴ روز برای خوندن یک درسی با حجم زیاد وقت داشتیم ولی با خودمون برنامه ریزی کردیم که توی هر روز یک مقداری از کتاب رو بخونیم. روز اول میگذره و تقریبا هیچی نمیخونیم میگیم اشکال نداره روز دوم، روز دوم میگذره و باز نمیخونیم و میشه روز سوم هم باز دست و پا شکسته یه کارهایی میکنیم ولی خودمونو قانع میکنیم که با فشرده تر درس خوندن میتونیم جبران کنیم، با اینکه دو روز گذشته و ما توی این دو روز تقریبا هیچی نخوندیم فک میکنیم میتونیم روز اخر بکوب بشینیم درس رو بخونیم و نمره خیلی خفنی هم بگیریم. این جور وقت ما دچار پدیده ای میشیم که فک میکنیم سوپرمن هستیم و قدرت خارق العاده و ویژه ای داریم و من اسمش رو رویابافی میذارم.
اگر میخوایم برنامه ریزی کنیم و یک برنامه ریزی بلند مدت داشته باشیم، عملکرد خودمون رو با واقعیت هایی که قبلا باهاشون برخورد کردیم تخمین بزنیم، نه با رویاها و چیزهایی که میخوایم بشه. یادمون باشه نزدیک تاریخ امتحان یا تحویل که میشیم هیچ اتفاق خاص و ویژه ای قرار نیست بیفته، آدمی که دو روز گذشته هیچی درس نخونده روز سوم نمیتونه ۱۸ ساعت درس بخونه. این نکته ای که خیلی از آدمها بهش توجه نمیکنند و به جای دیدن واقعیت ها ترجیح میدن به رویاهاشون توجه کنند و بعد وقتی نمیتونن اونقدر خوب و درست عمل کنند حس بدی نسبت به خودشون پیدا میکنند و دلسرد میشن.
اونجایی که تو به عنوان یک انسان قبول کردی که نقطه ضعف هایی داری و با همون نقطه ضعف ها واقع گرایانه برای هدفت برنامه ریزی کردی میتونی کم کم کم کم به رویاهات نزدیک تر شی.