صدایتان در گوشم میپیچد: باید مهیا شد از بهر قربانی... یا ابوالفضلها رو ببنیدیم آقا؟ و سربند سبز یا ابوالفضل العباستان را به سر میبندید.
صدایتان در گوشم میپیچد که هم نوا با مداح میخوانید: انشاالله تاسوعا پیش عباسم...
صدایتان در گوشم میپیچد؛ ظهر تاسوعا، زیر آفتاب، در حال نبرد با دشمن خدا، رجز میخوانید: نحن شیعه علی بن ابیطالب...
و تصویرتان پیش چشمم مجسم میشود در حالی که به خون خویش میغلتید و به عباس بن علی میپیوندید... آخر مادرتان شما را نذر او کرده بود.
امروز سالگرد قمری شهادت آقا مصطفی صدرزادست که تاسوعای ۹۴ در حلب به شهادت رسیدند .
در خاطرات مادرشون هست که: مادر جان دعا کن اگر ماندن من منشأ خیر است زنده بمانم و اگر شهادتم در جامعه تأثیر خواهد داشت به شهادت برسم.
پ.ن: آقا مصطفی شخصیت و زندگی جالبی داشتند. پیشنهاد میکنم به کتابهایی که بعد از شهادتشون نوشته شده یا مستندها و مصاحبههایی که دربارهی ایشونه سر بزنید.
خیلی التماس دعا?