سلام از روبهروی زیباترین پنجرهی دنیا! 😍
پنجرهی اتاقم رو میگم؛ دوسال پیش روی پنجرم با طلق و چسببرق یک سری طرح سنتی زدم و پنجرهرنگیش کردم، وای از روزهایی که آفتاب میتابید به پنجره و نور رنگارنگش میوفتاد روی دیوار اتاقم🥰💫
از دلایل سحرخیز شدنم دیدن همون نور زیبایی بود که حدود نیمساعت هر صبح میومد و میرفت😄
پنجرهی رنگی قشنگم بعد از دوسال یکم خراب شده بود، آفتاب رنگ بعضی طلقها رو برده بود، از رنگی که پارسال به دیوارها زدیم روی پنجره ریخته بود و... من هم دلم برای دیدن نور و آفتاب تنگ شده بود💞
همین شد که چند روز پیش چسب و طلقها رو جدا کردم و حسابی با کاتر و الکل و ... افتادم به جون پنجرهها که هیچ رد چسبی روشون نمونه، حالا من زیباترین پنجرههای دنیا رو دارم😍😍😍
دیروز مبین پیشنهاد داد چندتا از کتابهایی که نمیخوام رو بفروشم، منم رفتم توی فکر که کدوما رو نمیخوام؟ اولین انتخابم کتابی بود که لحن ترجمش رو دوست نداشتم، گفتم سریع بخونمش و بعد بدم به یک کتابخون دیگه، بعد گفتم اخه چه کاریه خودتو اذیت کنی و وقتت رو بدی به کتابی که دوست نداری؟ تصمیم گرفتم کتاب رو بفروشم و بعد یک ترجمهی دیگش رو بخرم😁
به کتابام نگاه کردم، به سالهایی فکر کردم که با اونها گذرونده بودم، من حتی سادهترین رمان عاشقانهی کتابخونم که به پیشنهاد کسی چشم بسته خریده بودم رو هم دوست داشتم، هر چقدر هم که آبکی و تکراری بود 😄
اولین کتاب باژی که خریدم رو نگاه کردم، آرتهاش فوقالعاده بودن اما خودش به دلم ننشسته بود. الان همون کتاب ۱۰۰هزارتومان گرونتر شده! به خودم فکر کردم که چقدر دوستداشتم بخونمش و قیمت قدیم گرفته بودمش. به این فکر کردم که من دیگه نمیخوام دوباره بخونمش اما حتما یک نفر دیگه میخواد، به این فکر کردم که پیدا کردن قیمت قدیم این کتاب چقدر خوشحالش میکنه.
دیروز دوباره کتاب و دفترم رو در اوردم تا بعد از دو سه هفته درس رو از سر بگیرم، به خودم فکر میکنم و تصوراتی که از سال کنکور و پشت کنکور موندن داشتم، تجربهی این دوران خیلی با تصورش فرق داره میدونید، نه شبیه حرف مردمه نه شبیه تصورات قبلی خودت .
به کنکور فکر میکنم، به تغییراتی که توی زندگیمون ایجاد کرده، به سحرخیزی و نظم، به افسردگی و استرس، به درسهای کاربردی و ناکارآمد... به اینکه چقدر دست و پامون رو بسته و به اینکه سکوی پرشه...
زیباترین پنجرهی دنیا میتونه پنجرهی اتاقت باشه
کنکور هم میتونه وجوه زیبایی داشته باشه
یک کتاب معمولی هم میتونه دوستداشتنی باشه
کتابها میتونن نخونده باقی بمونن
کتابها میتونن به جای رها شدن، به دست کسی برسن که دوستشون داره
دنیا رو میشه ساده و قشنگ دید حتی اگر یک عالمه دلیل برای تیره و تار دیدنش داشته باشی💫
شعرِ بی ربطِ با ربط :
اکنون که ارغوان به تو نفروخت گلفروش
پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش
*شعر شوکران، از کتاب اقلیت، نوشتهی فاضل نظری
پ.ن: اقلیت رو تازه خریدم و ۲۶.۲۷ صفحهای ازش خوندم، گفتم تا دم دسته یک بیت ازش در بیارم، اولین بیتی که دیدم همین بود 😊
شما چه خبر؟
ضمیمه بعد از مدتها: امروز ۱۷ فروردین ماه سال ۱۴۰۳ ست و فردا ویرگولم سه ساله میشه، امروز اتفاقی فهمیدم. حالا که این متن رو میخونم به سادگیش توی دلم میخوندم و از عمق نگاهم توی اون دوره خوشحال میشم. برای اینجا نوشتنم توی اون روزها خوشحالم، برای دوستهام، قلمم و حالم💛🌻
پ.ن: من واقعا چندتا از کتابهام از جمله همون کتاب باژ رو فروختم و بعد یکی دو تا کتاب دست دوم خریدم که خوندنشون واقعا برام لذت بخش بود💫 فروش کتاب بیشتر از انتظارم طول کشید و در آخر هم موفق نشدم همشون رو بفروشم اما بازم الهی شکر💛