ویرگول
ورودثبت نام
شب روز (تخس دیوونه قدیمی!)
شب روز (تخس دیوونه قدیمی!)
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

سفر هایی که تابستون بهم بدهکاره!

اول از همه ی عذر خواهی به خودم و بعد به شما بدهکارم که مثل همیشه هر هفته پست نذاشتم!
این ایام به قدری درگیر بودم که خودش مفصل ی پست میشه بنویسم!
حالا انشالله هروقت شد پستش میکنم:)

توی لیست ایده هام برا نوشتن یکیش همین سفر های تابستونیم بود و گفتم حالا ک پاییز شروع شده بذارمش
خب منم مثل همه بچه های کنکوری بعد آزمون فکر میکردم دیگه تموممم دیگه راحت شدم و حسابی برنامه ریختم که تا میتونم عقده این یک سال رو بیرون کنم??
برنامه من:
از 9تیر که آزمون دادم تا 12تیر استراحت
12تا 15سفر به کرمانشاه:
ی مسافرت راهیان نور بود منم خیلی شیک و مجلسی اماده شده بودم حتی چادر نماز و ارتباط با خداو تسبیح هم برداشته بودم:/?
یک روز مونده به حرکت بهم پیام دادن خانم شب روز متاسفانه برا شهر شما چون یک نفر هستید مربی نمی‌فرستند ? حالا منم هرچی اصرار کنم که اشکال نداره تا شیراز که همه کاروان ها به هم می‌رسن خودم تنها میرم
اونم هی میگفت نه برا ما مسیولیت داره متاسفم!


16تا 40روز تو اردو به نی‌ریز
تو ی گروه واتساپ دیدم که ی اردو۴۰روزه گذاشتن برا سنین۱۵تا ۲۰ و ی مبلغی هم میدادی و این ۴۰روز کلا خوش میگذروندی
اگه تو کلاساش هم مثل حفظ چند جز قران شرکت میکردی مدرکم میدادن
خلاصه من هم ثبتام کردم وبا ذوق منتظر بودم که بهم اطلاع بدن!
(البته هزینه رو موقع ثبتنام واریز نمی‌کردیم)
اون مسافرت کوتاهه کرمانشاه که بهم خورد واقعاً ی کوچولو پنچر بودم امید داشتم حداقل این هست که خب اینم بهم خبر ندادن..
اون موقع که برنامم برا آبجیم با ذوق تعریف میکردم گفت حالا میبینی یکیش هم نمیری!

از 26مراد تا 1شهریور مشهد
من ی پس اندازی جمع کرده بودم که خودم تنهایی برم مشهد
حالا چرا تنها و چرا خودم پس انداز کردم و از خانواده پول نگرفتم؟:خانواده من رو اینکه تنهایی برم شهر دیگه به شدت حساسن ومن از اونجایی که سفر زیارتی رو دوست دارم تنها باشم گفتم اگه خودم پس انداز داشته باشم بهتره که متاسفانه اومدم ی وسیله آبجیم رو خراب کردم و بخش اعظمی از پس انداز خرج خرید وسیله نو برا آبجیم شد و اینگونه اینم کنسل شد!?

2شهریورتا 3،4شهریور جهرم
من ی رفیق قدیمی دارم که از چهارم دبستان باهم دوست بودیم و ی اتفاقی افتاد و ما حدودا سه سال بود از هم خبر نداشتم و امسال بلاخره تونستیم باهم ارتباط بگیریم و خیلی اصرار کرد که برم خونشون البتع اصرار که چه عرض کنم تهدید کرد??
ماهم گفتیم چشم اگه برنامه مسافرتم اوکی شد اخر سر خونه شمام میام(متأهله ) که خب از اونجایی که هیچکدوم پیش نرفت اینم نتونستم برم.
5شهریور خونه و تا اخر شهریور برگزاری کلاس زبان برای بچه های مهدکودکی
نمیدونم با چ اعتماد بنفسی میخوایتم به خودم اجازه نفس کشیدن نذارم و همش مشغول باشم!
و اواخر شهریور آمادگی برا دانشگاه.

بعله دیگه به این شکل شد که ما همش خونه موندیم واصلا این تابستون نه پیکنیکی نه سفری هیچِ هیچ!
حتی ی پیکنیک نرفتم! البته به غیر ی پیاده روی کوتاه تا صحرا نزدیکا‌خونه اونم دو ساعته همین و بس!

درسته این مدت تابستون جایی نرفتم ولی اونقدرا ناراحت نیستم چون ی عالمه چیزای جدید کشف کردم کلییییی کتاب خوندم ارتباطم با چند نفر جوری صمیمی شده که اصلأ فکر نمیکردم این آدم ها این شکلی باشن
دوستای جدید ارتباطات جدید‌
کارای جدید راه های جدید
برنامه ریزی جدید و عمیق به خیلیا کمک کردم و درکمال تعجب خیلیا کمکم کردن(از هر دست بدی از همون دست میگیری!)
و میتونم با افتخار بگم این سه ماه دست پر بودم!
و خوشحال میشم ار تجربیات خودتون از این تابستون بذارید و باهم صحبت کنیم

سفرشهریوربرنامهحال خوبتو با من تقسیم کنفرناز شب روز
دانشجوی تاریخ . farnazshabrooz@gmail.com ENTP_A
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید