همه چیز تغییر و دگرگون شده،
چشمانم سوکوری از رنگ ها را میبیند،
چشمانی که سال ها بود به تاریکی عادت کرده بودند.
چشمانم را میفشارم کمی اذیت میشوم اما کم کم خو میگیرم، بهتم زده،
انگار چیزی فرا تر از حدتصور دیده ام!
منی که حتی مفهوم رنگ را درک نمیکردم!
و چه زیبا گفتند:
«چشم از پنجره بردار که منجی در آیینه است»
:)