شنیده اید می گویند چشمها با هم حرف می زنند؟
من نشنیده ام
خود
دیده ام
چشمهای معشوق من هرگاه در آغوشش می گیرم و می گویم
دوست دارَمَت
پاسخم می دهند
من هم
می گویم
قربانی ات می شوم
لبهایش نه
چشمهایش
پاسخم می دهند
من هم
می گویم
پشتم به تو گرم است
لبهایش نه
چشمهایش
پاسخم می دهند
من هم
می گویم
حالم با تو خوش است
لبهایش نه
چشمهایش
پاسخم می دهند
من هم
می گویم
دلم را بُرده ای اما نمیخواهد پسش بدهی، دلم پیش تو باشد بهتر است
لبهایش نه
چشمهایش
پاسخم می دهند
من هم
می گویم
غلامی ات می کنم تا بتوانم
اما چشمانم را اینبار می بندم
نمی خواهم چشمهایش را ببینم
تا پاسخم دهند
من هم کنیزی ات را می کنم تا بتوانم
او کنیز من نیست
او کنیز مادر عالمیان است
تا آن زمان که گردش این روزگار هست
تا آن زمان که روز وشبی برقرار هست
کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق
پای پیاده عشق به هر دل سوار هست
وقتی گدا شدن به در دوست عاشقیست
پس در تمام عمر به هر لحظه کار هست
ما ظاهراً اگر چه خدا را ندیدهایم
اما یقین که جلوه آیینهدار هست
یک گل رسید و معنی ضرب المثل شکست
یک یاس آمده که همیشه بهار هست
یک برگ یاس با همه عالم برابر است
معنی یاس یک کلمه هست و مادر است
هرکس که مادر است دو عالم برای اوست
بام بهشت نقطه پایین پای اوست
مادر شدن برای دو عالم شرافتی است
بر دختری که گفته پدر هم فدای اوست
او قبل خلقت آمده قبل از همه رود
سوی بهشت باغ گلی که سرای اوست
شرط و شروط خلقت دنیاست فاطمه
این میل باطنی عمیق خدای اوست
آمد کسی که بین قنوت شبانهاش
همواره اسم یک یک همسایههای اوست
تصویر خالصانه ذکر و دعاست او
همسایه همیشه قرب خداست او
او کوثر است و چشمه دریاترین خم است
نور است و نور بخش سپهر است و انجم است
پیداتر از همه شد و بین بزرگیاش
در لابلای ثانیههای زمان گم است
از آب و خاک مهریه او جوانه زد
هر دانهای که بر سر هر خوشه گندم است
مصرف نکرد غیر خودش در مسیر حق
زهرا تمام مرتبه الگوی مردم است
از خود گذشت تا که ولایت علم شود
زهرا بپای دین خدا مثل اهرم است
دین خدا ز همت او جان گرفته است
زن با نگاه فاطمه عنوان گرفته است
شعر از :مجتبی صمدی شهاب