فرشاد :)
فرشاد :)
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

هوا و فضای یک نیمه شب دوکوهه

(لطفا صوت را در انتهای متن بشنوید)

ساعت از 12 شب گذشته است، هوا کاملا مطبوع است، حدود 26 27 درجه که بدون نگاه به برنامه های هواشناسی هم می توان فهمید، نسیمی بهاری می وزد، واقعا یک نسیم است، نه آنقدر تند که اذیت بشوی نه آنقدر کند که قطع و وصل شود، برگهای نورس درختان در هوا می رقصند البته بعضی از این درختان کنوکارپوس هستند که من دل خوشی ازشان ندارم(دقیقا همانقدر از کاج متنفرم همانقدر هم از کنوکارپوس)، محیط به شکلی خوشایند سبز است و البته آنجاهایی هم که سبز نیست برای رفت و آمد سنگریزه ریخته اند، ستاره های آسمان از ستاره های تهران بیشتر است، آرامشی حکم فرماست که مخصوص این محیط است، اینجا محل آماده شدن افرادی غیر عادی بوده، به مقصدی غیر عادی تر که هر کسی علاقه ای به حضور در آنجاها را ندارد، تقریبا اکثر افراد چه مردها چه زنها در محل استراحت و خوابگاه هستند و پادگان خلوت است، کنار غرفه ی حالا تعطیل شده ی توزیع چای یک نیمکت است و دو دختر جوان آنجا نشسته اند، در این سیاهی شب با وجود نور کم هنوزهم چادر لبنانی های روی سرشان و روسری های سبز و زرد زیرش از فاصله حدود 50 متری به خوبی هویداست، روی پای یکنفرشان کتابی است، می خواهم بروم ببینم فروشگاه پادگان هنوز باز است تا یک بطری آب بخرم یا نه، اما این دو نفر هم توجهم را جلب کرده اند، نزدیکتر می شوم، آن دختری که روی پایش کتاب است دارد با صدای بلند آن کتاب را می خواند و دیگری هم گوش می دهد و خط می برد، خیلی صحنه زیبایی است، دوست داشتم نامرئی می بودم بی آنکه متوجه حضورم شوند روبرویشان می نشستم من هم آن لحظه به خوانش کتاب گوش فرا می دادم، چه می گوید؟ کمی آرام تر از کنارشان رد می شوم، آنقدر سکوت در محیط است و او با صدای رسا می خوانَد من که آن طرف خیابان هم بودم واضح کلمات را می شنیدم، شرح یک اتفاق را می خوانَد، یک خاطره از یک سوپر انسان واقعی، مکالمات محمد ابراهیم همت با نیروهایش در یک عملیات بود.

شما را نمی دانم ولی برخی چیزهای کوچک را که می بینم حالم خیلی خوب می شود، آن شب آنقدر از دیدن این صحنه، حال خوب و انرژی گرفتم که برای خودم هم عجیب بود.

هوا و فضای نیمه شبها و بامدادان و سحرگاهان دوکوهه هوا و فضای دیگری است، مخصوصِ آنجاست.


استدلال زیر را نمی شود به همه اما به خیلی ها می شود تعمیم داد

اگر دختران دهه های ۱۰ ، ۲۰ و ۳۰ از روی عادت های خانوادگی

دختران دهه های ۴۰ و ۵۰ از روی غیرت خود، همسرانشان و محیط پیرامونشان

دختران دهه های ۶۰ و ۷۰ از روی عقل و اندیشه و کتاب

در جوانی شان

چادر به سر می کردند

بدانید یک نکته عجیبی هست و آن اینکه

دختران دهه هشتادی فقط و فقط برای خدای خودشان چادر به سر می کنند نه هیچ کس دیگری

همه اش نگوییم این دهه هشتادی ها را ببین

اینگونه اند و آنگونه اند

موارد خوب هم خیلی فراوان است

کمی باید چشم های تنگ نظرمان را باز کنیم.


کمی اگر فرهنگ عفت ورزی بین همین نوجوان ها و جوانهای دختر و پسر درست تبلیغ شود و جهازاتش فراهم باشد

(قیمت یک قواره چادر خوب معادل با ... عدد مانتو جلو باز کوتاه نباشد!)

از همینجا اعلام میکنم

تعداد دختران چادری و حتی عشق پوشیه های این نسل و دهه نودی ها رکورد می زند

فطرت همه نوزادها پاک است و نهانگاه همه فرزندان حضرت آدم به دنبال پاکدامنی است

اگر مرد یا زنی را دیدید که بی عفتی می کرد و دامنش به گناه آلوده شده بود صرفا فقط او را ملامت نکنید

همه افراد جامعه در حوزه عفاف و حجاب همدیگر مسئولند و این موضوع صرفا قائم به شخص نیست

لطفا دفعه بعدی که خواستیم مثلا در حوزه ازدواج یا حجاب به عالم و آدم به خاطر ناکارآمدی شان سوزن بزنیم حواسمان باشد قبلش یک جوالدوز کوچک هم به خودمان وارد کنیم و از خودمان بپرسیم

تو تابحال چه کرده ای؟

تو از این پس چه خواهی کرد؟

جواب هر دو سوالمان اگر هیچ بود

سوزن زدن را هم کنار بگذاریم و ساکت شویم

من از خودم سوال می پرسم؟

تویی که اینقدر از دیدن دختران بی حجاب کشورت آشفته شده ای چند بار رفته ای یا کاری کرده ای عالِمی برود مدارس پسرانه و دخترانه فرای روال طبیعی کتابها و کلاسها در اینگونه موارد روشنگری کرده و خوب مسائل را تبیین کند؟

چند شال و روسری و چادر خریده ای به دختران فامیل و زنان همکار روز تولدشان هدیه داده ای؟

چند بار از زنان محجبه به خاطر حجابشان تشکر کرده ای؟

با چند نوجوان پسر در مورد غیرت و خانواده صحبت کرده ای؟

چند جوان را مجاب به ازدواج آسان کرده ای؟

خرخره چند مسئول بی لیاقت و خونخوار را به خاطر عملکرد افتضاحش جویده ای؟

آن خدایی که میل به خودنمایی و تحسین شدن های گاهی از نظر ما مرد ها افراطی را در وجود زنها قرار داده به همان اندازه میل به پاکدامنی ، پوشیدگی ، حفظ حریم های ارتباطی و امنیت بخشی روانی به جامعه را هم در همه زنها از هر نوع و نژادی قرار داده.

اگر می بینید در مورد عده ای چه کم چه زیاد اینگونه نیست، به این خاطر نیست که آنها مثلا زن یا انسان نیستند یا نوع آفرینششان فرق دارد، به این خاطر است که قلب هایشان دگرگون شده و از حالت اصلی خود تغییر پیدا کرده و رو به حالات نااصل و تقلبی آورده.

آخر همه گناهکاران مگر چیست؟

همه شان می خواهند شده لحظه ای فرصت بیابند به دنیا بازگردند و توبه کنند.

قرآن گوشه ای از گفتگوی پروردگار را با جهنمیان اینگونه بازگو می‌کند:

«رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنهْا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ قَالَ اخْسَواْ فِیهَا وَ لَا تُکلَّمُونِ.»

«پروردگارا! ما را از این (دوزخ) بیرون آر، اگر بار دیگر تکرار کردیم قطعاً ستمگریم (و مستحق عذاب)!» (خداوند) می‌گوید: «دور شوید در دوزخ، و با من سخن مگویید!»

دوزخیان با وجود اینکه می‌دانند باید در برابر اعمال خود الی‌الابد در آتش دوزخ بسوزند ولی باز به دنبال راه چاره‌ای هستند تا شاید حداقل کمی از عذاب خود را برای مدتی بکاهند و لذا به کلیدداران دوزخ و ماموران عذاب الهی رو کرده و از آن‌ها تقاضای تخفیف مجازات می‌کنند.
«وَ قَالَ الَّذِینَ فیِ النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُواْ رَبَّکُمْ یخَُفِّفْ عَنَّا یَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ قَالُواْ أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَتِ قَالُواْ بَلیَ قَالُواْ فَادْعُواْ وَ مَا دُعَؤُاْ الْکَفِرِینَ إِلَّا فیِ ضَلَال.»
«و آن‌ها که در آتشند به مأموران دوزخ می‌گویند: «از پروردگارتان بخواهید یک روز از عذاب ما را بکاهد!» آن‌ها می‌گویند: «آیا پیامبران شما دلایل روشن برایتان نیاوردند؟!» می‌گویند: «آری!» آن‌ها می‌گویند: «پس هر چه می‌خواهید (خدا را) بخوانید ولی دعای کافران (به جایی نمی‌رسد و) جز در ضلالت نیست»
نکته‌ی جالبی که در این آیه وجود دارد این است که اهل آتش تقاضای برطرف شدن کامل عذاب و ورود به بهشت را ندارند بلکه از ملائکه‌ عذاب تنها می‌خواهند کمی از عذاب آن‌ها و آن هم تنها برای یک روز کاسته شود ولی حتی این تقاضای ساده‌ی آن‌ها نیز برآورده نمی‌شود؛ بلکه آنها فریاد می‌کشند: «ای مالک دوزخ ! (ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا آسوده شویم)!» می‌گوید: «شما در این جا ماندنی هستید!» یعنی آخرین آرزوی آنها در دوزخ تقاضای مرگ است.

اگر دوست داشتید در لینک زیر کلیک کنید و احتجاج جهنمیان را بخوانید

https://fa.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D8%AC%D8%A7%D8%AC_%D8%AC%D9%87%D9%86%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86_(%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86)

دوکوهه صبحگاهت با صفا بود، کلاس درس ایثار و وفا بود
دوکوهه صبحگاهت با صفا بود، کلاس درس ایثار و وفا بود
https://virgool.io/p/uvztwlyzesud/edit


راهیان نورزنحال خوبتو با من تقسیم کندهه هشتادیمحمد ابراهیم همت
بشكست اگر دل من به فداي چشم مستت / سر خم مي سلامت شكند اگر سبوئی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید