ویرگول
ورودثبت نام
فرزانه اکرمی
فرزانه اکرمی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

امپراطوری من

پس از بیست و یک روز نوشتن امروز باید از خودم بنویسم و خودم یعنی امپراطور تنهای خدا روی زمین امپراطوری که گاهی اوقات مقام ارزشمندش را فراموش میکند و منتظر شهرت و ثروت می ماند تا شاید شایسته ی حکومت شود اما غافل از اینکه مقام والای او پیش از تولدش تصویب شده است و قبل از اینکه چشمانش تماشاگر هستی شود تمام هستی در برابرش به سجده در آمده است دقیقا همان لحظه که پروردگارش فرمود :اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خلیفة (ایه 30سوره ی بقره )

پس شکی در خلیفه بودن من نیست حال این امپراطور که در زندان دنیا اسیر شده است و هر روز بیشتر از قبل به انفرادی بودن سلولش پی میبرد کیست ؟

دختریست با اشتباهاتی خرد و کلان که هرگز قصد توجیه آن ها را ندارد اما زبانی هم برای اعتراف به گناه در وجودش یافت نمی شود انسانی است که به خوبی درک کرده است زمانی که ذهنش میزبان اهداف بزرگ شود دیگر هرگز به کم بودن و کم خواستن قانع نخواهد شد من به دنبال پله ی آخر آسمانم اما برای رسیدن به خواسته هایم هرگز دیگران را پله ای برای صعود خود نخواهم کرد بلکه پرواز زمانی برای من لذت بخش است که دست در دست باشم با دوستان و همتایانی که همگی از یک گل سرشته شده ایم

من همانم که تا آخرین نفس با بدی ها وزشتی های خود خواهد جنگید تا برسد آن روزی که دیگر نباشد نقطه سیاهی در صفحه ی سفید زندگیش شما چطور حاضرید در این راه با من همراه شوید تا بتوانیم دست در دست یکدیگر به اصل خود نزدیک شویم ؟

خلقت انساناهداف بزرگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید