الکسیویچ توی کتاب نیایش چرنوبیل چندین بار از این اصطلاح استفاده کرده؛ چرنوبیلی. یا جاهای مختلفی گفته یک لحظه بعد از انفجار ما دیگه اون آدمای قبل نبودیم، ما یه شبه به جای دیگهای از تاریخ رفتیم، اون اتفاق رو یه راز، یه جعبه سیاه میدونه.
اما چیزی که بعد از اون رخ داد برچسبی بود که برحسب اتفاق رخ داده به مردم زده میشد؛ چرنوبیلی. اینکه نوع نگاهشون عوض شد، اینکه دیگه وقتی بگی من از فلان منطقهم چیز بیشتری ازت نمیپرسه. کمی ازت فاصله میگیره و بعد راه رو برات باز میکنه.
خوندن کتاب تموم نشده ولی این لفظ چرنوبیلی منو یاد افغانی* خطاب شدنم انداخت. اینکه چرنوبیل چون همچون تجربه و فاجعه و اثری داشت مردمش تحت تاثیر قرار گرفتن. اما هیچوقت نفهمیدم چرا ایرانیا باید برای تحقیر و سرزنش ما مردم افغانستان که پناهنده و مهاجریم با لحن حقارت بگن افغانی؛ چه اتفاقی افتاده؟ اون فاجعهی تاریخی برای ملت ما کی رخ داده؟ چی شد که بچهها و همنسلای ما از شنیدن این لفظ بیزارن؟