هیچ وقت سریال کلید اسرار برام ملموس نبود. یعنی چی که یه کاری میکنی و در یه مدت خیلی کوتاه نتیجه شو میبینی؟
یکی از بلاگرای ایرانی که همهی عمرش با سفر میگذره چند وقت پیش ترکیه بود و به استانبول میگفت اسلامبول. کلی براش تاسف خوردم که نصف دنیا رو گشته اما بلد نیست اسم شهر رو درست تلفظ کنه.
همون شب در حالی که فاز انسان های فاخر رو گرفته بودم؛ داشتم کتاب « انواع ویرایش » رو میخوندم و به این تیکه رسیدم:
استانبول/اسلامبول
هردو نام شهری است در ترکیه. در فارسی هر دو صورت به کار رفته است، ولی «استانبول» به تلفظ رایج در ترکیه و دیگر کشورهای جهان نزدیکتر است.
و بعد از خوندن این چند خط، زبان فارسی محکم زد پس کلمهم و گفت امیدوارم یاد بگیری دیگه ما و اعتبارمون رو دست کم نگیری.
دنبال یه کارگردان ترکیهای هستم. محتوام بیشتر به سریال کلید اسرار نزدیکه ولی اگه بتونم با یه کارگردان دیگه هم همکاری کنم خوبه، نهایتا مجبورم چندتا خیانت به ایدهم اضافه کنم تا مخاطب پسند بشه.
آزادی تا استقلال.
میخواییم از خیابون آزادی تهران بریم خیابون استقلال استانبول
حالا شاید خونمون غرب باشه یا شمال تهران باشه، چرا باید حتما بکوبیم بریم خیابون آزادی؟ برای اینکه ترکیه ایا فکر نکنن فقط خودشونن که یه خیابون دارن با مفهومی انقلابی.البته پلن اینه فقط از اسم خیابون آزادی استفاده کنیم، توصیفاتی که بهشون ارائه می دیم خیابون تجریشه:)
واسه شروع خیابون استقلال گردی، لازمه بگم وسط میدون تقسیم یه مجسه هست که نماد به استقلال رسیدن ترکیه هست و خیابون استقلال از میدون تقسیم شروع میشه تا انتهاش که میرسه به ساحل.
برای اینکه حسن نیتمون رو به کبوترای دور میدون تقسیم نشون بدیم براشون دونه میپاشیم و به یه جفت کبوتر عاشق پیشنهاد میدیم واسه ماه عسل حتما برن مشهد، خصوصا همون صحن حرم که همه کبوترا جمعن.
از چرخ دستی قرمزای کنار میدون تقسیم، ذرت کبابی میخریم و استقلال گردی رو شروع می کنیم.
اصلا قرار نیست از تراموی قرمزی که از وسط خیابون میگذره استفاده کنیم، اخه اصلا راهی نیست کل مسیر 1.4 کیلومتره که مسافتش در برابر خیابون ولیعصر خودمون هیچه.
داریم میریم سرزمین عجایب. سرزمینی پر از عطر، رنگ، مزه و موسیقی زنده.
خیابون سنگ فرش شده تروتمیز و رنگی که هر دیوارش یه نقاشی فوق العاده داره. سگ و گربه های اهلی که کنار دیوار تو آفتاب دارن چرت میزنن و کاری به هیاهو شلوغی خیابون ندارن، حتی اگر قرار باشه یه عروس دوماد در حال عبور از وسط خیابون باشن.
قرارمون اینه همه پولامون رو سر خوراکیای خوشمزه خرج کنیم، خوراکیای که هیچ جای دنیا گیرمون نمیاد، پس مهم نیست ذرتت و خوردی یا نه داریم میریم استارباکس قهوه بگیریم و از این که اسممون روی لیوان کاغذی می نویسنن ذوق کنیم.
برنامه غذایی پیاده روی یه منوی پر و پیمونه و هرکسی با هر سلیقه ای باشه گرسنه نمیمونه.چیا میتونیم میخوریم؟ دونر کباب، آدنا کباب، اسکندر کباب با آیرن، باقلوا یا کنافه با یه استکان چای کمر باریک، سیمیت، بستنی ترکی (دوندورما)، شاه بلوط برشته و ساندویچ ماهی.
یه مسجد زیرزمینی هست که دیدنش واقعا جذابه. یه سری هم به موزه درویشان مسلمان میزنیم تا نمایش و رقص درویشا رو ببینیم .در یک حرکت تهاجمی قیمه هارو میریزم تو ماستا و از فاز اسلام میریم تو فاز مسیحیت و کلیسا گردی میکنیم.
حداقل این دوتا کلیسا نباید رو نباید از دست بدیم یکی کلیسای ارتدوکس روسی که روی یه پشت بومه و یکی هم کلیسای سنت آنتوان که معماری بی نظیری داره.
قراره یه جوری تو خیابون بگردیم که دم دمای غروب برسیم به ساحل که هم غروب خورشید رو ببینیم هم مرغای دریایی رو و تا نور نرفته خودمون رو با یه عالمه عکس خفه کنیم.
و حالا قراره بریم فرانسه. اونم وسط خیابون استقلال. میریم سمت ایستگاه تراموای گالاسرای و میپیچیم تو خیابون چراشی. 300 متر پیاده میریم و تو قلب استانبول میرسیم فرانسه. دکور همه مغازه ها به سبک فرانسوی طراحی شدن و همه چی ترکی فرانسویه.
چون قراره این یه قرون دوزاری که داریم و خرج نکنیم حواستون رو از مغازه های برند Zara,Mango ,Koton, Gap, Sephoraو... پرت کردم. ولی چون زرق و برق مغازه ها و موسیقی زنده ای مارو خیلی به وجد آورده، باید بریم یه خرید حسابی بکنیم.
هر چی خیابون استقلال رو بریم پایین تر بافت خیابون قدیمی ترو کوچه ها باریک تر میشن و چندتا مسیر داریم.با یه عالمه خریدای تو دستمون تو نزدیک ترین رستوران میشینیم و یه اسکندر کباب توپ می خوریم.
حیفه که تا اینجا اومدیم و نریم همه شهر و از زیر پامون نبینم. مسیر رو به سمت برج گالاتا کج می کنیم.گالاتا رو حوالی قرن 14 برای دیده بانی ونگهبانی شهر ساختن. این سازه خفن بلایای طبیعی و غیر طبیعی زیادی رو تجربه کرده و چندین بار بازسازی شده. نماد مهمی از لحاظ تاریخی و سیاسی برای ترکیه محسوب میشه. 9 طبقه است با طول 67 متر.
یه بلیط حدود 25 لیری میخریم و میریم سمت آسانسور و طبقه 7 پیاده میشیم، چون آسانسور فقط تا طبقه 7 میره. 2 طبقه باقی مونده رو با راه پله باریک و پیچ در پیچ میریم و میرسیم به طبقه 9. از بلندترین نقطه قلب تپنده کشور دوست و همسایه عزیزمون ترکیه اطراف رو برانداز میکنیم.
من که میگم بعد از برج گالاتا که رفتیم ساحل دوباره همین مسیر رو برگردیم. اخه خیلی به خودمون ظلم کردیم اگه شبای خیابون استقلال رو از دست بدیم و از دست آقای بستنی فروش که کلی بهمون حرص میده، نخندیم. اگه راه اومده رو برگردیم میتونیم سوار تراموای قرمز هم بشیم تا حسرتش به دلمون نمونه.
با تاکسی بر نمیگردیم هتل. فقط مترو. چون شعارمون اینه حتی یک لیر هم به راننده تاکسا ندیم. والا میگن که سر مسافرا رو کلاه میذارن....حالا ما هنوز نرفته قضاوت نمیکنیم. اگه فراموش کردین، یادتون باشه برای مدیریت بهتر هزینه های رفت و آمد استانبول کارت بگیرین.با این همه خریدی که داریم باید از گیت مخصوص رد بشیم تا وسایلمون کنترل بشن.
من دوست دارم بابت این همه خرجی که رودست خودم گذاشتم وسط مترو بساط کنم و هرچی خریدمو با قیمت کمتر در مقایسه با همکارام به خانوم گلای ترکیه ای بفروشم. هم خرج سفرم در میاد هم یه سودی میکنم.
بساط کردن تو مترو ترکیه کنسله چون با یه Culture shock بزرگ رو به رو میشین. صندلیای مترو مثل اتوبوسه و دور تا دور نیست و فضا برای نشون دادن جنس به مشتری کمه.واقعا دولت ترکیه چرت هیچ فکری به حال فروشنده های مترو نمی کنه؟
و دومین Culture shock تعداد متروها ست. یعنی شما به طور همزمان در یک خط دوتا مترو در جهت مخالف نمی بینی. متروی مسیر رفت یه طرفه و برگشت یه طرف دیگه. یعنی گم کردن مسیر تو این مترو میتونه اولین و آخرین اشتباه زندگیت باشه.
خیابون استقلال معنای استقلال میده؛ هرکی سرش گرم خودشه، اتفاقا دهخدا هم میگه: بخودی خود به کاری برایستادن.
و ممنون که باهام اومدی.