بعضی اوقات تصمیم گرفتن در کسری از ثانیه اتفاق می افتد و تو باید تصمیم بگیری سکوت کنی یا لب به سخن بگشایی که من امروز وقتی همکلاسی هایم لب باز کردن سکوت کردم.
سکوت
از سر ترس بود یا ندانستن،
نفهمیدن یا موافق بودن!؟ سوال و مسئله اینجاست...
اولش با مسخره کردن روز تعطیلی رحلت امام اغاز شد که ما بد کردیم که چهار نسل بعد به سخره می گیرند روزی که امام رحلت کرده است تعطیل است
خمینی را نمی شناسند و او را احمقی فرض می کنند که خوشی زده زیر دلش و انقلاب کرده است و این وضعیت را به بار اورده، او را مسبب تمام این مشکلات می دانند...قلبم درد می گیرد از سکوت خودم، ولی اینبار سکوت بنظر عاقلانه تر بود، که من عاشق انقلاب خمینی و رسم و ایینش هستم اما...دفاعم از این حکومت با تمام این مشکلات برای انان که با خمینی عزیز بیگانه اند راه به جایی نمی برد...حتی انان، اینکه به خمینی عزیز امام می گویند هم مسخره می کنند و نمی دانند امام رهبر است و حتی اقای خامنهای نیز بر همین حسب امام باید نامیده شود. مرسوم نبودن این اسم برای رهبر فعلی به این دلیل است که امام گفتن خمینی عزیز، از سر عشق و عاشقی است...
و هرکس این روز ها عشق بیشتر به اقای خامنه ای دارد او را امام خطاب می کند...
این داستان که گذشت رسیدند سر ورزشگاه و حضور زنان...حضور زنان انقدر بنظرم واضح است که حد ندارد و گفتنش مسخره است!
واقعا تفاوت شرکت کنندگان در سرود سلام فرمانده ی ورزشگاه ازادی و تماشاچیان ورزشگاه مشهود نیست؟
انسان هایی که ان روز شرکت کرده اند به عشق امام زمانشان امده اند...اما تماشاچیان فوتبال به عشق فوتبال...
تفاوت از زمین تا اسمان است!؟
اری هست و فقط چشمانی باز می خواهد!
اینکه ورود زنان این سرزمین به ورزشگاه ازاد نیست لطفی است زوری! درست است ازاد بودن ورود داستان هایی عمیق را به همراه دارد، اما با درست کردن زیر ساخت ها می شود...چه گناهی کرده اند زنان که نمی توانند برود فوتبال تماشا کنند؟
درست است خلق نشده ایم برای دیدن فوتبال و جنگیدن برای ورود به ورزشگاه، اما انسان ها دارای سطح های مختلفی هستند، به هرحال باید فکری به حال انانی کرد که فاصله شان با خلیفه شدن در زمین زیاد است...
مسئله ی بعدی متروپل است، که خب دروغ چرا، اینکه اقای سازنده مرده باشد حرفی غیر قابل باور است
امیدوارم باز قضیه هواپیمای اوکراینی و جو گیری های اولیه اش پیش نیاید که خود معترض سرسختی هستم...
فاجعه ی متروپل حاصل دزدی های متعددی است دزدی هایی که تک تک ما هرروز انجام می دهیم و عین خیالمان نیست...
معلمی که وقت می کشد دزد است...
انسانی که اعتماد سلب می کند دزد است...
دانش اموزی که تقلب می کند دزد است...
نانوایی که نان را با گرم اصلیش نمی دهد دزد است...
کارمندی که در اتاق کار، کار شخصی می کند دزد است...
مادری که با فرزندش مهربان نیست دزد است...
روحانی که خلاف اسلام عمل می کند دزد است...
دقیقتر نگاه کنید، کشور ما پر شده است از دزدان و مس شود فی الحال تعداد افرادی را که دزدی نمی کنند شمرد.
من هم یک دزدم به هزار و یک دلیل ...
شما چطور؟ عمیق تر بنگرید...حداقل قرار بگذارید از این پس به بعد دزدی نکنید که منِ سکوت کننده در برابر دزدی هم دزدم و در متروپل شریک...
اقای سازنده از اول دزد مال نبود، از اول دزدی های کوچک می کرد و اخرش شد دزد جانِ مردم...
می توان پس داد جان های رفته را؟ عاه های ان مادر دل شکسته را؟
بغض های ان پدر کمر شکسته را؟ نه نه نه نمی شود...ما هم یک دزدیم...دزدی که اگر مراقب نباشیم اخرش می شویم دزد جان و روح مردم...
این کشور و این انقلاب قرار نبود انقدر مشکل دار باشد...انقلاب کردند که عدالت علی را پیاده کنند، وضعیت موجود به دلیل سکوت تک تک ماست که اگر می توانستم، فریاد می زدم...من یکی از هیچ کدامتان که این وضعیت را به وجود اورده اید نمی گذرم که خنده های دوستان به امام حاصل حماقت ها و تنبلی ها و سستی های شماثت
شمایی که در برابر ظلم سکوت کردید...اخر این حکومت، ظلم یا برحق بودنش مشخص می شود... اندکی صبر بایدم...برویم سراغ ترانه ی عزیز که ترانه ها می خواند
مبارز عزیز از این سر کشور و از راهی دور به تو سلام، خسته نباشی دلاور زن، مبارزه هایت همیشه پیروز، پول های تهیه کننده اختلاسگر را نوش جان کرده و ادعای مبارزه می کنی، مبارزه را ان کرد که نان و نمک خورد که ظلم باقی نماند، اهنگی که خودت گوش می دهی را مگر کسی گفته است چرا؟
کاری را که در خانه ات کرده ای را مگر کسی گفته است چرا؟ اسلام هم کاری به خانه ی کسی ندارد، مشکلش فحشاست از نوع سیستماتیکش اسلام می خواندی معنی مبارزه را می فهمیدی جانِ دل
کاش کمی شخصیت باقی می گذاشتیم برای خودمان!
زشت به خدا...
و در اخر عنکبوت مقدس! دست شما درد نکند، کن که مولفه های جایزه دادنش کاملا مشخص است
اسلام ستیزی بیشتر، دین ستیزی بیشنر، ضد زن بودن بیشتر از نوع ایرانیش، جمهوری اسلامی ستیزی بیشتر
شانس بیشتر...الحق صدای باطل بلند است...
بگذریم که بابا رضاجانمان کریم است...
اما دلدانگانش دلشان پاره شود نگاهش فرق می کند...
و در اخر من از این همه خشم مردم می ترسم نه برای اینکه امکان سقوط دارد این نظام که اگر حق باشد و اگر باطل باشد کمی دیگر مشخص می شود که چه می شود...
المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ
ترسم از این همه خشم است که مجبورند با خود بکشند و زندگی و دلِ خویش را تباه کنند...
خدایش به خیر کند
تمّت...
۱۴۰۱/۳/۱۰