در سومین ماه از سال برای تکمیل چالش طاقچه به سراغ کتاب بهار ۶۳ رفتم. راستش را بخواهید انتخاب این کتاب با تاخیر انجام شد چون کتابهایی که در عنوانشان بهار داشته باشد آنقدر وسوسهانگیز نبودند. بالاخره اواخر خرداد بود که مطالعه این رمان را به همراه دوستم شروع کردیم. این نسخه از کتاب در برنامه طاقچه به صورت کتاب صوتی بود. ۲۴ قسمت داشت که هر کدام بین ۲ تا ۶ دقیقه بودند. از معرفی اجمالی کتاب در طاقچه میفهمیم که داستان کتاب درمورد مردی است به اسم فرزین که دائم خیانت میکند.
فکر میکردم با داستان هیجانانگیزتری رو به رو شوم. شاید چون اسم خیانت در آن بود. یا شاید چون وقتی فیلم میبینی خیانتها در اوج داستان خودشان را نشان میدهند. با این حال این کتاب هر چیزی است جز هیجانانگیز. آنچه در کتاب میخوانیم تکگوییهای فرزین است در ذهن خودش نسبت به وقایعی که در اطرافش اتفاق میافتد با توجه ویژه بر زندگی عاطفی و خیانتهایش. درواقع میتوان گفت این کتاب خودزنیهای کسی است که خیانت میکند و همزمان از اینکه خیانت میکند راضی است و هم نیست. راضی است چون به جای یک نفر میتواند چهره دو سه نفر و شخصیت دو سه نفر را عاشق شود. چون وقتی سیگارش را در میآورد، هر کدام این شخصیتها یک واکنشی دارند و او انگار هر بار میتواند عاشق یکی از اینها باشد. مثلا یکیشان میگوید سیگار نکش و دیگری خودش هم سیگاری روشن میکند. اما ناراضی هم هست. چون به گفتهی خودش هر کدام که در کنارت باشند و واکنش بدهند، به این فکر میکنی که اگر آن یکی بود چه میگفت. ناراضی است چون میداند که در حال سر دواندن این دختران جوان است. غوغایی در درون او جاری است که در چهره و کلامش با دختران خودش را نشان نمیدهد.
فکر میکنم نویسنده برای اینکه تاثیر این خود درگیریها در ذهن فرد خائن را بهمان نشان بدهد، به مشکل جسمانی رودهی او متوسل میشود. در صحنههای مختلف کتاب به این بر میخوریم که فرزین درگیر روده و دکتر و دوا درماناش است. این درد نهایتا زمانی از بین میرود که کتاب به پایان میرسد و اتفاقات مهم در زندگی او رخ میدهند.
راستش نویسنده یکجور ادبیات مشمئزکننده و طنزگونه درمورد مشکل روده فرزین دارد که یکجورهایی تازه است. چندین بار در داستان حرف از دستشویی و مقعد این دوست عزیزمان به میان میآید. در کل پیشنهاد میکنم مثل من حین خوردن ناهار این کتاب صوتی را گوش ندهید.
داستان به طورکلی موضوع جذابی دارد. نویسنده میخواست به حالات روحی و روانی فرزین بپردازد. کسی که از طرفی هر سه زن را دوست دارد و از طرفی باید به قبلیها خیانت کند تا جدیدها را داشته باشد. کسی که با هر خیانت، مکانهای کمتری برای پرسه زدن با دوست جدیدش دارد. کسی که فکر میکند رشت برای حتی با یک نفر بودن هم کوچک است چه برسد به دو یا سه نفر.
من علیرغم اینکه ایده داستان را دوست دارم، شخصیتپردازیها را نپسندیدم. تقریبا در کل کتاب فقط فرزین را میشناسیم آن هم محدود. آن سه زن دیگر بیشتر به اسم حضور دارند و شخصیتشان خوب در داستان شکل نگرفته است. از طرفی خط داستان یکنواخت است و همانطور که گفتم هیجانی نیست. داستان اوج خاصی ندارد و البته فکر میکنم این همیشه یک نقطهضعف نیست. زیرا گاهی در زندگی روزمره فقط اتفاقات رایج رخ میدهند. مثل همین خیانت، کار کردن و مشکل رودهی آقای فرزین. با اینحال ما وقتی کتاب میخوانیم تمایل داریم جذب شویم و چیزی کمی فراتر بخوانیم. بنظرم در کتاب عنصری نبود که خواننده را میخکوب کند یا لااقل گرهی در ذهن او بیندازد. احتمالا تنها سوال این بود که خب تهش با این همه خیانت کدام یکیشان میفهمند؟ ولی این خیلی دم دستی است و بنظرم جا برای بهتر شدن داشت.
من زیاد کتاب فارسی نمیخوانم ولی از بین آنهایی که خواندهام این کتاب آنچنان قوی که فکر میکردم نبود. به هر حال از اینکه یکی از آثار فارسی را خواندم راضی هستم. نوشتن کار سختی است... و برای همین خواندن را دوست دارم؛ چون خواندن زحمتهای یکی دیگر است حتی اگر به بهترین شکل درنیامده باشد.