ویرگول
ورودثبت نام
فاطره منتظری
فاطره منتظریمن مینویسم، پس هستم
فاطره منتظری
فاطره منتظری
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

روایت ۲۶ اردی‌بهشت.... هَم پِریودَم📷


روایت ۲۶ اردی‌بهشت.... هَم پِریودَم📷
‎صبح جمعه فی‌الفور از شوق سر کار نرفتن یه کمی توو جام غلت زدم و با یه ناز و ادایی پا شدم که انگار توو بهشتم📷. به خودم گفتم خیلی خب بابا، یه جمعه‌ست ها، این‌قدر خودتو گرفتی📷. پاشدم صبحونه‌ای درست کنم و یواش‌یواش کارای آخر هفته و اول هفته رو انجام بدم که قصه شروع شد📷

‎آب قطع بود! از بطری آب‌معدنی دیشب مونده کنارم استفاده کردم تا کارامو یه طوری📷جمع کنم. کتری مونده از دیشب رو روشن گذاشتم تا حداقل از گشنگی تشنگی نمیره این عاشق غذا. پنجره‌ها رو باز کردم، اجازه دادم کمی هوای آزاد مونده از دیروز بیاد توو خونه. 
‎خیلی ازش نگذشته بود که تِلِپی گلدون دم پنجره افتاد پایین و شکست. نگاه کردم به پایین پنجره نکنه صبح ۲۶ اردیبهشت من قاتل شده باشم.نفس عمیقی کشیدم که هیچی نشده، فقط آب قطع شده، گلدونت شکسته.

‎شروع کردم غذا درست کردن. گذاشتم روو گاز با یه شعله آرومی که مثلاً جا بیفته، که از قضا منه عاشق غذای بی‌مهارت توو آشپزی شاید بتونه غذای فرداشو خوب درست کنه. تاسیان دیدم و محو رنگ و بازی سریال شدم که بوی سوختنی اومد. پرمدعا نرفتم پای گاز چون همیشه بوی غذای سوخته همسایه پایینی میاد بالا. ولی این بار...
‎عالی شد! 
‎آب قطع شد، گلدونم شکست، غذام سوخت📷
‎خودمو با تبریک روز پسر به داداشام سرگرم کردم.
‎آب وصل شد، نور توو تاریکی… 
‎لباسا رو انداختم توو لباسشویی و منتظر شدم تموم شه. این بار پُروو وار دوباره غذا گذاشتم. پای غذا موندم و چای زعفرونمو خوردم و کمی از جمعه باقی‌مونده خواستم لذت ببرم که دیدم بعله، لباسام به هم رنگ داده. پای رخت‌آویز نشستم و زار می‌زدم برای امروز، واقعاً کافی بود. پاشدم 📷ماسک خیار به صورتم زدم و دراز کشیدم.

‎ایمپو بهم آلارم داد تاخیر دو روزه پریودی داری. نگران نباش از استرسه. بی‌توجه بهش، کمی چشمامو بستم و به قرار عصر فکر کردم که بالاخره بعد مدت‌ها عزیزی رو قراره ببینم. ساعتم نزدیک قرار نشون می‌داد و دیگه این بار بلا اتفاق افتاد. همین رو کم داشتیم! دم قرار و اونم از جنس پیاده‌روی، پریود… هم آب نداشتم، هم گلدونم شکست، هم غذام سوخت، هم لباسام به هم رنگ داد و هم پریود… ۲۶ #اردیبهشت هی قشنگ‌تر می‌شد📷
‎رژ قرمزو زدم و قبل این‌که دوستم بیاد دنبالم، روو یه کاغذ نوشتم هم گلدونم شکسته، هم آب قطعه، هم غذام سوخته، هم لباسام رنگی شده و هم پریودم. 
‎قبل نشستن توو ماشین بهش دادم و تازه خنده شروع شد. من ساعت ۱۲ شب برگشتم خونه، هم لباس تازه خریدم، هم گلدون جدید؛ هم کلی خوراکی خوردم و هم کلی پیاده‌روی کردم📷
#زن_بودن#آشفتگی
روایت ۲۶ اردی‌بهشت.... هَم پِریودَم📷 ‎صبح جمعه فی‌الفور از شوق سر کار نرفتن یه کمی توو جام غلت زدم و با یه ناز و ادایی پا شدم که انگار توو بهشتم📷. به خودم گفتم خیلی خب بابا، یه جمعه‌ست ها، این‌قدر خودتو گرفتی📷. پاشدم صبحونه‌ای درست کنم و یواش‌یواش کارای آخر هفته و اول هفته رو انجام بدم که قصه شروع شد📷 ‎آب قطع بود! از بطری آب‌معدنی دیشب مونده کنارم استفاده کردم تا کارامو یه طوری📷جمع کنم. کتری مونده از دیشب رو روشن گذاشتم تا حداقل از گشنگی تشنگی نمیره این عاشق غذا. پنجره‌ها رو باز کردم، اجازه دادم کمی هوای آزاد مونده از دیروز بیاد توو خونه. ‎خیلی ازش نگذشته بود که تِلِپی گلدون دم پنجره افتاد پایین و شکست. نگاه کردم به پایین پنجره نکنه صبح ۲۶ اردیبهشت من قاتل شده باشم.نفس عمیقی کشیدم که هیچی نشده، فقط آب قطع شده، گلدونت شکسته. ‎شروع کردم غذا درست کردن. گذاشتم روو گاز با یه شعله آرومی که مثلاً جا بیفته، که از قضا منه عاشق غذای بی‌مهارت توو آشپزی شاید بتونه غذای فرداشو خوب درست کنه. تاسیان دیدم و محو رنگ و بازی سریال شدم که بوی سوختنی اومد. پرمدعا نرفتم پای گاز چون همیشه بوی غذای سوخته همسایه پایینی میاد بالا. ولی این بار... ‎عالی شد! ‎آب قطع شد، گلدونم شکست، غذام سوخت📷 ‎خودمو با تبریک روز پسر به داداشام سرگرم کردم. ‎آب وصل شد، نور توو تاریکی… ‎لباسا رو انداختم توو لباسشویی و منتظر شدم تموم شه. این بار پُروو وار دوباره غذا گذاشتم. پای غذا موندم و چای زعفرونمو خوردم و کمی از جمعه باقی‌مونده خواستم لذت ببرم که دیدم بعله، لباسام به هم رنگ داده. پای رخت‌آویز نشستم و زار می‌زدم برای امروز، واقعاً کافی بود. پاشدم 📷ماسک خیار به صورتم زدم و دراز کشیدم. ‎ایمپو بهم آلارم داد تاخیر دو روزه پریودی داری. نگران نباش از استرسه. بی‌توجه بهش، کمی چشمامو بستم و به قرار عصر فکر کردم که بالاخره بعد مدت‌ها عزیزی رو قراره ببینم. ساعتم نزدیک قرار نشون می‌داد و دیگه این بار بلا اتفاق افتاد. همین رو کم داشتیم! دم قرار و اونم از جنس پیاده‌روی، پریود… هم آب نداشتم، هم گلدونم شکست، هم غذام سوخت، هم لباسام به هم رنگ داد و هم پریود… ۲۶ #اردیبهشت هی قشنگ‌تر می‌شد📷 ‎رژ قرمزو زدم و قبل این‌که دوستم بیاد دنبالم، روو یه کاغذ نوشتم هم گلدونم شکسته، هم آب قطعه، هم غذام سوخته، هم لباسام رنگی شده و هم پریودم. ‎قبل نشستن توو ماشین بهش دادم و تازه خنده شروع شد. من ساعت ۱۲ شب برگشتم خونه، هم لباس تازه خریدم، هم گلدون جدید؛ هم کلی خوراکی خوردم و هم کلی پیاده‌روی کردم📷 #زن_بودن#آشفتگی














آب
۱
۰
فاطره منتظری
فاطره منتظری
من مینویسم، پس هستم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید