•تو همین تاریخ و ساعتی که
که دارم نفس میکشم و مینویسم
احساس میکنم
خیلی وقتا تو زندگیم
به خودم دروغ گفتم، دروغ گفتم تا بگذره، دروغ گفتم به خودم تا کمتر درد بکشم !
ولی دقیقا جایی که فکرش رو هم نمیکردم همون دروغ یقم رو گرفت و دردم رو به رنج تبدیل کرد.
دروغ میگیم به خودمون وقتی تو خیالات
زندگی میکنیم،
درحالی که واقعیت چیز دیگه ایه
تو فکر میکنی کمتر اذیت میشی تو خیالات، ولی اینطور نیست هیچ کدوم از خیالات موندنی نیستن
اونها موقتی، زودگذر و سرگرم کننده ان.
دروغ میگیم وقتی با خودمون میگیم
«زمان بگذره درست میشه»،
در حالی که رابطه درست شدنی نیست
حد و مرزها از هم گسسته شده
و جدایی راه بهتریه برای هر دو طرف.
دروغ میگیم وقتی با خودمون میگیم
«من تغییرش میدم،
در حالی که آدم رو به روت تغییر نمیکنه تا خودش نخواد! تا خودش احساس نکنه یک چیز اساسی سرجاش نیست و باید درست بشه.
دروغ میگیم وقتی...
و من فکر میکنم، تلاش و ترجیحم این باشه که
واقعیت رو ببینیم و تو
دنیای مه آلود و خیالیم زندگی نکنم.
ترجیح میدم بپذیرم تنهایی هست،
خیلی هم هست
و من باید دوستش داشته باشم چون خیلی
وقتا چاره ای نیست،
شاید کسی هم نیست...
و توقعی هم نیست.
ترجیح میدم بپذیرم از دست دادن هست
هر آن که فکرشم نکنی ! بی خبر، شوکه کننده...
و با دونستنش آسیب کمتری بهم وارد میشه تا
مدام بخوام ازش دوری کنم و
بندازمش تو کیف و زیپش رو بیندم بندازم پشتم.
ترجیح میدم بپذیرم یک وقتایی پوچی هست،
باید دست نگه داشت تا بگذره
برای همه هست ! که اگر نبود،
خیلی وقتا آدم بهتری نسبت به دیروزمون نمیشدیم.
و این دروغ رو که هر روز من خوبه
و بهترین حالت رو دارمو هیچ غمی نیست
رو با این حساب میذارم کنار. ?