فـــ... هستم
فـــ... هستم
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

بسته و باز

«چیزی در من هست. چیزی که می بندد و می گشاید.»

بله! این چیزیه که داره توی سرم الان تکرار میشه. می دونی همیشه دلم می خواست شجاع باشم. ویرگول رو انتخاب كردم برای نوشتن از خودم و همه چیزش، بدون ترس از هیچ چیز. بدون ترس از خراب نوشتن یا گفتن و افشا کردن چیزهایی درباره خودم. می خواستم صادق و روراست باشم. می خواستم نترسم! می خواستم به خودم بگم که "تو می تونی".

و حالا من اینجام. در حال تایپ هر چیزی که داره میاد توی ذهنم. سعی می کنم مکث نکنم و پی در پی بنویسم. اینطوری صادقانه تره؟!

من بخشی از خودم رو دوست دارم. بخشی از من که عاشق گل و گیاه و سرسبزی و طبیعته. عاشق هر چیز رنگارنگ و خوشایندی. سعی می کنه بخنده. سعی می کنه انرژی های مثبتی بفرسته که روح اطرافیانش رو هم شاد کنه. سعی می کنه خوش بین باشه و همینطور شوخ و شنگ.

این بخشی از منه. سعی کردم حفظش کنم و تا مدت ها تقویتش. دلم می خواست این بخش از من کل وجودم رو فرا بگیره. اینطوری به نظرم زیباتر می رسید. ولی حالا..

آیا لازمه ی شاد و شوخ و شنگ بودن من دوری کردن بود از همه چیزهای آزاردهنده یا از دیدنشون؟ به جای با چشم باز زل زدن بهشون و نترسیدن و شجاعت به خرج دادن؟

آیا من می خوام دوری از جامعه و واقعیت هاش رو انتخاب کنم یا برم تو دلش؟ نه اینکه از سیاه نمایی خوشم بیاد. خب جامعه هم صرفا سیاه نیست و احمقانه‌ست دیدنش به نظرم به این شکل. جامعه ترکیبی از همه چیزه, همه چیز.

حالا تو، یسنا، بله! آیا این تمامیت تو هست؟ آیا می تونی صرفا با خوشی ها کنار بیای؟ آیا این شجاعت تو رو می رسونه؟ بخش قوی درونت پس کجاست؟ مگه بهش افتخار نمی کردی؟

نمی خوای "کل" باشی؟ نمی خوای از تمام ظرفیت وجودت استفاده کنی؟ باید بری بیرون از جلدت، از شاید شخصیتی که دورتادورش رو حصار بستی. می دونم که همین بخشه که زیباست و می دونم که این هم بخشی از طبیعت وجودی تو هست اما کافی نیست چون گسترده نیست. خودت می گفتی بیشتر از این ها هستی. خودت حسش می کردی و می کنی. تو باید شجاع تر و قوی تر ظاهر بشی. می دونی که می تونی. با اینکه بارها زمین خوردی اما وقت هایی هم بوده که ایستادی. به پاس اون وقت ها.

اما برای این حرف ها اینجا نیومدم. اومدم که بگم انتخاب کنی. مسیری که ممکنه سخت تر باشه اما کمکت می کنه قوی تر باشی. شاید باز همون حرف های تکراری. شاید واقعا برای زدن همین حرفا اومدم. نمی دونم!

خب.. فعلا همین.


-بیست و دو؟

اردیبهشت

چهارصدویک

چگونه خودمان باشیم؟چگونه صادق باشیم؟چگونه انتخاب کنیم؟چگونه خوشحال و در عین حال بینا باشیم؟چگونه زندگی کنیم؟
من یه درونگرام که داره تلاش می کنه درونش رو هر چی بیشتر ببینه! بشناسه! و بپذیره! و البته رشد بده! حالا یا میشه یا نمیشه!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید