قبلا با خوندن کتاب های مختلف زندگی نامه ای, یا کسایی که به نظر راهشون رو بلدن فکر می کردم: عجب! منم می تونم مثل اینا شم! غافل از اینکه من خودمم نه اینا یا اونا!
من خودمم! بله من خودمم! گاهی لازمه با خودت تکرارش کنی. گاهی هم لازمه پیش بری و اونقدر ادامه بدی تا بالاخره دستت بیاد خود بودن یعنی چی! که به این درک برسی ماجراهای تو, روش زندگی تو, روش سپری کردن مراحل رشد فکری تو با بقیه فرق داره. بله میشه الهام گرفت. میشه گفت من هم باید مثل هر شخصیت موثر و بزرگی صبور باشم. من هم باید پرتلاش باشم. من هم باید جا نزنم. من هم باید مونس و همدل باشم با بقیه. من هم باید قوی باشم و چه و چه و چه ولی بیشتر از این میشه مثل اونا بود؟ تو باید خودت متوجه بشی و انتخاب کنی که کجا باید صبور باشی, کجا باید همدل باشی, کجا باید بتازونی و بری و کجا باید بشینی و نری و تماشا کنی. تو باید خودت باشی تا بدونی کی و کجا چه انتخاب درستی داشته باشی. باید به خودت اجازه بدی انتخاب کنی, بذاری مسیر خودت رو داشته باشی, حتا اگه تهش ببینی گند زدی به همه چی و باید دوباره قیر رو بزنی و صافش کنی. حالا نه اینکه آسون باشه ها برای خودمم, ولی می خوام بگم (بنویسم) وقتی خودتی, راحت تر می تونی اشتباهاتت رو هم بپذیری, راحت تر می تونی عیب و ایرادات رو ببینی و اگه شد رفعشون کنی. راحتتر میشه پای کارهات ایستاد. راحت تر میشه نفس کشید, حبسش کرد و به موقعش داد بیرون. راحت تر میشه فهمید کجای زندگیتی و کج و کولگی هاش کجاست و چیاست؟ و چجوری میشه صاف و ریستشون کرد.
.... این کار سخته ولی برای نفس کشیدن لازمه. نفس عمیق رو میگم. یه نفس خیلی خیلی عمیق....
امروز چندم بود؟ ١۶ آبان ٩٩
:)