فـــ... هستم
فـــ... هستم
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

من خودم هستم. هفتمین مسیر!

دیروز پستی نوشتم در باب اینکه من دیگه خودم هستم و اصلا از اولش خودم بودم و اینا. می خواستم بگم که منظورم از اون پست این نبود که تلاش های اولیه م برای شناختن و پذیرفتن خودم همه کشک بوده و الکی, بلکه یه "بار" به نظرم بزرگ از روی دوشم برداشته شد توی این مسیر, وقتی که فهمیدم یه سری چیزها که فکر می کردم عیب و ایراد منند و عجیب و غریبند, خیلی هم عیب و ایراد نیستند. و همینطور چیزی نیستند که ریشه خیلی پیچیده ای داشته باشند. البته معما چو حل گشت آسان شود! شاید اگر خودم تنهایی فکر می کردم چندسال طول می کشید تا بهش برسم. اما درکل همینقدر که فهمیدم تنها نیستم و نگرشاتم, احساساتم و علایقم چیزهایی هستند پذیرفته شده و حتا در تاریخ و به اندازه طول عمر بشریت ثبت شده, منو راحت و خوشحال کرد و درکم رو نسبت به خودم بالا برد. خب, حتا اگر فقط برای یک روز..!

هر چند اولش نسبت به این کتاب خوشبین نبودم چون از کهن الگوها حرف می زد ولی بعد فهمیدم انسان های پیشین, خیلی پیشین, در کنار خرافاتشون, بینشی هم داشتند و از تو هوا قصه سر هم نمی کردند! این برام جالب و خوشایند بود. درست مثل اینکه از پدربزرگت تعریف کنند!

راستی اسم کتاب این بود: انواع زنان. یادتون هست؟

بیست و یکم شده. از سال ٩٩. عجب!

آرتمیسدنیای دروندرک شدن
من یه درونگرام که داره تلاش می کنه درونش رو هر چی بیشتر ببینه! بشناسه! و بپذیره! و البته رشد بده! حالا یا میشه یا نمیشه!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید